با شِکَر زیاد
با شِکَر زیاد
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

باید می کُشتمش ! خیلی تو مُخم بود !

با اینکه بوی جوراباش اذیتم می کرد ٬ اما دوسش داشتم.

قاعدتا باید یه آدم چاق بود با شکم گنده ٬ اما یه لاغر مردنی بود که فقط لنگ این بود که ۲ ماه بره باشگاه !

ولی هیچ موقع این دو ماه نرسیده بود !

همیشه سیگار آرومش می کرد تا باشگاه !

قوطی آبجوی کنار کامپیوترش جذاب تر بود تا دم نوش گیاهای کوهی !

همین اخلاقای گندش از بقیه جداش میکرد ٬ اما حرص منو در میاورد ٬ مخصوصا موقع هایی که تو آرایشگاه زُل می زد بهم ! اونجا تنها جایی بود که میشد یه ساعت میشد نگاش کرد !

فکر کشتن این آدم لاغر مردنی جوراب بو گند رو هر روز تو سرم می پروروندم !
بلاخره یه روز اینکارو می کنم ! همین روزا جلو آینه خفتش می کنم و خونش رو می پاشم رو دیوار !

داستان کوتاهدلنوشتهچرک نویسنویسندگیمونولوگ
لطفا قهوه رو دو تا بکنید ٬٬ بیا رو به روی من بشین٬ تو چشام نگاه کن به جای زُل زدن به فنجونت ! من اونقدرا هم به درد نخور نیستم ! منو دور ننداز !!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید