از وقتی این ربات هوش مصنوعی با زبان فارسی سازگار شده، خیلی از آریایی ها سوالات عجیب و غریب از او می پرسند تا او را بسنجند. تا اینجای کار که هوش مصنوعی خیلی نتوانسته مرز بین ایستگاه گرفتن و سوال جدی را تشخیص دهد. خیلی عبوس به تمامی سوالات جواب می دهد و احتمالات مختلف را در نظر می گیرد.
در این میان خیلی ها پیش بینی می کنند که به زودی هوش مصنوعی می تواند رمان بنویسد یا شعر بسراید! حتی ایرانی ها برای آنکه ذوق این ابزار را آزمایش کنند از چت هوش مصنوعی خواسته بودند برای آنها شعر بگوید، او هم چند کلمه را سرهم بند کرده و به عنوان شعر به متقاضی قالب کرده بود. اما وقتی این چند بیت را به اشتراک گذاشت مخاطبان از این هنرنمایی هوش مصنوعی به وجد آمدند و نگران شدند که این تکنولوژی جای نویسندگان و شعرا را خواهد گرفت. در عین حال که خیلی ها نگران بودند که پس با آینده شعرا و نویسندگان چه کنند، به نظرم آمد که شعرها و قصه های هوش مصنوعی فقط چند صباحی نقل محافل می شود چون بشر جدید ذوق زده آنها را می خواند و کیف می کند اما خیلی زود سرد می شود و مزه آن از دهن می افتد.
شاید بر من خرده بگیرید که با این سرعت هوش مصنوعی در آینده بسیار نزدیک اساسا تشخیص رمان نوشته شده توسط هوش مصنوعی از آنچه انسان نوشته قابل تشخیص نخواهد بود! من در اینجا با تمام کسانی که این ادعا را دارند هم نظر هستم. به نظرم چنین اتفاقی دور از ذهن نیست اما اگر خودم، اگر روزی آخرین صفحه یک رمان پانصد صفحه ای باشم و خبرنگاری افشا کند که این رمان توسط هوش مصنوعی نوشته شده است، حتی آن یک صفحه باقیمانده را نخواهم خواند؛ چرا؟ چون رمان خواندن را یک کنش انسانی می دانم که محصول به اشتراک گذاشتن عاطفه و جهان انسانی دیگر است.
رمان خواندن برای من - و برای خیلی از رمان خوان ها- چیزی شبیه گوش دادن قصه زندگی راننده تاکسی از خانه تا محل کارم است. رمان خواندن یک رابطه انسانی است. ما شعر و رمان می خوانیم تا با ذهن و جهان یک انسان دیگر آشنا شویم. ساعت ها نشستن روی مبل و خیره شدن به کاغذ و خطوط کتاب، نوعی ریاضت خودخواسته است تا احساس یک بنی بشر را بخوانیم و بشنویم. اصلا بشر من وقتی رمان می خوانم حتی جثه نویسنده را خیال می کنم و تصور می کنم در چه شرایطی این قصه را نوشته! مثلا وقتی بیچارگان نوشته داستایوفسکی را می خواندم او را تصور می کردم که این قصه را اول صبح با یک زیرپوش نخی کرم رنگ نوشته است. اینها همه بخشی از رمان خواندن من است؛ حال اگر دانم که این رمان توسط یکسری کدهای کامپیوتری نوشته شده، جز آنکه بگویم، «چه جالب» جذابیت دیگری برای من ندارد. منظورم این است که اساسا من رمان می خوانم چون اطمینان دارم یک انسان آن را نوشته است.
هرچند جهان در دوره هوش مصنوعی، جهان دیگری خواهد بود اما انتظار این است هوش مصنوعی، فراغت آدم ها را بیشتر کند تا بشر بتواند در دریای بیکران خیال غرق شود. شاید در جهان جدید، مرزهای جدید خیال گشوده شود و نویسندگان و شعرا دریچه های جدیدی از این توانایی بشری بگشایند.