چایم را با طعم تو مینوشم
خیالم بوی هلو دارچین و چای لاهیجان میدهد!
مه صبحگاهی، کنار شومینه، صدای سوختن هیزم
صدایم میکنی که از جلوی پنجره بیایم
میگویی بیا چایت را بنوش
دیشب صدای بوف را شنیدی؟ نه!
وای انگار لالایی میخواند و من آخرین صدایی بود که لابلای صدای نفس هایت شنیدم
امروز سیو یکمین روز پاییز است و هوا خیلی دلچسب، فکر میکنم برای قدم زدن کنار کلبه خیلی خوب باشد...
ببین، باز حواسم پرت شد
چایم سرریز کرد!
حالا همه جا عطر تو را گرفته است.