ویرگول
ورودثبت نام
بهناز نوجوان
بهناز نوجواندلم میخواد دنیایی داشته باشم بین کتاب‌ها و نوشته‌ها و داستان‌ها برای همین حالا داستان شما رو می‌نویسم، من یک تولید کننده محتوا هستم مسلط بر سئو و چند زبان و عاشق نوشتن و نوشتن و نوشتن.
بهناز نوجوان
بهناز نوجوان
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

هر کسی رژیم غذایی مخصوص خودشو داره! (تجربه من)

تجربه من از رژیم لاغری و فستینگ و رسیدن به یک فرمول ساده برای کاهش وزن!
تجربه من از رژیم لاغری و فستینگ و رسیدن به یک فرمول ساده برای کاهش وزن!

به بهونه کمپین #مای‌اسمارت‌ژن (شایدم: #مای_اسمارت_ژن) تصمیم گرفتم تجربه خودم رو در مورد اینکه «هر کسی رژیم غذایی خودشو داره» اینجا بنویسم.

از وقتی یادم میاد با مشکل اضافه وزن دست و پنجه نرم کردم! میل شدیدم به غذا خوردن با بدن به شدت مستعدم در گرفتن وزن همیشه در کشمکش بودم! از بچگی تا همین پارسال بین چرخه معیوب عشق به خوردن، ولع خوردن، خوردن و بعد عذاب وجدان گرفتن گیر کرده بودم! از نظر هیچکدام از اعضای خانواده من هیچ مشکلی نداشتم و کاملا روی فرم و قوی بودم! از نظر پدرم مخصوصا غذا نخوردن و رژیم و امثال این کارها گناه کبیره بود! البته دندان‌های سالم، موی پرپشت، بدن همیشه قوی و مقاوم، استخوان‌بندی درشت و پوست خوب و غیره در ۳۰ سالگی را همه و همه مدیون همین سختگیری‌های تغذیه‌ای و بهداشتی پدرم هستم.ممنونم پدر:) اما شاید اگر همان سال‌ها یکی توی دهن من می‌زد بیست سال زودتر لذت تناسب اندام را تجربه می‌کردم. هر چند همیشه درگیر رژیم‌های مختلف بودم، غفاری دایت معروف‌ترینشان بود که روی همه کار کرده بود الا من!

اما، خوندن بند زیر بهانه ای شد تا در مورد کاری که از پارسال شروع کردم بنویسم:

هرکسی رژیم مخصوص خودشو داره! (چکاپ ژنتیک تغذیه NutritionX) تا حالا شده که یه رژیم غذایی رو امتحان کنی که برای بقیه جواب داده، ولی روی تو اصلا تاثیر نداشته؟ داستان تجربه های موفق یا ناموفق ات با رژیم های مختلف رو بنویس و بگو چطور فهمیدی که یه سبک زندگی برای همه جواب نمیده!

پارسال یعنی سال ۱۴۰۳ حوالی تیرماه بود که تصمیم گرفتم به طور جدی ورزش کنم. انگیزه این تصمیم، افزایش وزن روزافزونی بود که مخصوصا بعد از ازدواج شدت گرفته بود. غذاهای خوشمزه خودم که محدودیتی در اندازه نداشت! مهمانی‌های پشت سرهم برای پاگشای عروس و بیرون‌رفتن‌های بی حساب دست به دست هم داد تا من عدد‌های جدیدی رو روی ترازو ببینم!

همین اضطراب ناشی از اضافه وزن و رسیدن به این حقیقت که دارد اتفاق‌های جدیدی می‌افتد و بجنب تا دیر نشده من رو به نزدیک‌ترین و (بعدها فهمیدم که گران‌ترین) باشگاه محله برد. کمی که گذشت به مربی گفتم: «مریم جون! من همینجوری دارم چاق میشم! چیکار کنم؟ :(((((». حقیقتا انتظار داشتم مریم جون مثل عمه و خاله و دوستم در تمامی این سال‌ها بگوید: «نه عزیزم کجا چاقی؟ تو فقط استخون بندیت درشته! باد داری، پف داری و ...» اما نگفت در عوض گفت:«خب از بس میخوری!» و همین جمله نقطه عطف کاهش وزن من شد!

رژیم فستینگ + ورزش معجزه کرد

به توصیه مربی از ۱۰ مهر ۱۴۰۳ تا همین لحظه که ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ است،‌من دیگر بعد از ساعت ۸ شب هیچ غذایی نمی‌خورم مگر در شرایط خاص مثل مهمونی‌ها و عروسی‌ها و مواردی که واقعا از دست من خارج است. صبح‌ها از ساعت ۱۲ ظهر روزم رو آغاز می‌کنم. نمیتونم ادعا کنم صددرصد به این روتین پایبند بودم و در بین ساعت ۱۲ ظهر تا ۸ شب فقط سالم‌خواری کردم اما می‌تونم بگم همه تلاشم رو کردم!

مثلا:

  • فهمیدم مقاومت من در برابر خوراکی خیلیییی کمه، پس نخریدم و گنجه‌ها الان خالی ان از هر خوراکی وسوسه برانگیز!
  • شب‌ها زودتر خوابیدم تا بعد از ساعت ۸ کمتر بیدار باشم و احساس گرسنگی کنم.
  • هیچ غذایی رو حذف نکردم چون اسم حذف کردن هم به قدر کافی مضطربم می‌کرد.
  • به هیچکس و مطلقا هیچکس نگفتم که دارم یک اصول غذایی رو رعایت میکنم و به اصطلاح رژیم دارم!
  • سعی کردم رفتار لیدی‌واری رو پیش بگیرم، پس از هر رفتاری که نمودی بر شکمویی داشت دوری کردم، صرفا جهت باکلاس بودنش! و خب این جلوی خیلی خوردن‌ها رو گرفت، هر بار فکر کردم یک لیدی الان واقعا ۲ تا شیرینی میخوره یا همون یدونه کافیشه؟ یک لیدی الان میپره رو غذا یا یکم صبر میکنه با آبی چیزی خودش رو سرگرم میکنه؟ در این زمینه به رفتارهای افراد لاغر در غذا خوردن هم خیلی دقت کردم و سعی کردم بی‌میلی‌ این افراد به غذا رو تقلید کنم.
  • مرتب ورزش میکنم و از هر فرصتی برای پیاده روی و کوهنوردی استقبال میکنم اما به هیچ عنوان به ورزش به عنوان راهی برای کاهش وزن نگاه نمیکنم! یعنی به این باور رسیدم که کاهش وزن فقط از مسیر کمتر خوردن می‌گذرد.

و نتیجه؟

حالا روی ترازو چیزی حدود ۱۴ کیلو کاهش وزن رو تجربه کردم. با اینکه حدود دو سه ماه است کاهش وزنی نداشتم اما این باعث نشده ناامید بشم. در عوض از لباس‌هایی که دونه دونه دارن از رده خارج میشن لذت می‌برم! لباس‌هایی که دو سه سالی به پستو رفته بودن حالا برگشتن و گاهی هم حتی گشاد شدن! غبغبی که دیگه توی عکس‌ها معلوم نیست و مجبور نیستم به صد زاویه بچرخم تا لاغرتر بیفتم!

کاش زودتر خودم رو، بدنم رو، ژنتیکم رو می‌شناختم! من می‌تونستم این تناسب اندام رو در ۲۰ سالگی تجربه کنم! شما مثل من دیر نکنید این چکاپ ژنتیک تغذیه #مای‌اسمارت‌ژن (#مای_اسمارت_ژن) باید چیز جالبی باشد. لینکش را گذاشتم تا در موردش بخونید.

مرسی که نوشته‌م رو خوندید:) ویرگول برای من شده محلی برای به اشتراک گذاری تجربه‌هام

به نوشته‌های قبلیم سر بزنید، خوشحال می‌شم:)

نظراتتون رو هم بنویسید، همش رو میخونم:)


رژیم غذاییکاهش وزنمای اسمارت ژنفستینگرژیم فستینگ
۱۱
۰
بهناز نوجوان
بهناز نوجوان
دلم میخواد دنیایی داشته باشم بین کتاب‌ها و نوشته‌ها و داستان‌ها برای همین حالا داستان شما رو می‌نویسم، من یک تولید کننده محتوا هستم مسلط بر سئو و چند زبان و عاشق نوشتن و نوشتن و نوشتن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید