این اواخر پس از شنیدن آلبوم از عشق و شیاطین دیگر علی عظیمی و دیدن فیلم 500 Days of summer [و صد البته دو مورد عشقیِ آخرم که عاقبت چندان خوشآیندی نداشتند(!)] باعث ایجاد این سوال در من شد: «ما چرا و چگونه عاشق میشویم؟» آیا واقعاً چیزی به نام عشق وجود دارد؟ چرا بعضی عشقها پایدارند و بعضیها نه؟ آیا علم پاسخی برای این موضوع دارد؟
دانشمندان در فیلدهای مختلف، از انسانشناسی گرفته تا عصبشناسی، برای دههها این سوال را مطرح کردهاند، عشق چیست؟ دانشمندان در سالهای اخیر پاسخهایی را برای این پرسش مطرح کردهاند و مثل هر مطلب علمیِ دیگر، هیچ قطعیتی در درستی این پاسخها نیست. (زیبایی علم به همین نیست؟) علم تلاش کرده تا پاسخ «عشق» را به کمک زیستشناسی و شیمی پاسخ دهد.
به آخرین باری که فردی جذاب را دیدید فکر کنید. شما به احتمال قوی لکنت پیدا کردهاید، حرفهای نامربوط زدهاید، خیس عرق شدهاید و (به احتمال خیلی قویتر) قلبتان [از شدت استرس] از سینهتان بیرون زده است! (شاید دلیل این که پیشینیان ما منشاء احساس را قلب میدانستند همین بوده.) اما خواه ناخواه منشاء عشق (و سایر احساسهایی که داریم) در مغزمان است.
بر اساس کشفیات مجموعهای از دانشمندان به رهبری دکتر هِلِن فیشر، عشق را میتوان به سه زیردسته تقسیم کرد: شهوت (Lust)، جاذبه (Attraction) و دلبستگی (Attachment).
شهوت از علاقهی ما برای رضایت جنسی ایجاد میشود و ریشه در فرگشت (تکامل) ما دارد، چرا که ما علاقه به تولید مثل داریم. هیپوتالاموسِ مغز نقش به سزایی در این مورد دارد، تحریککردن اندامهای تناسلی برای ترشح تستسترون (هورمون مردانه) و استروژن (هورمون زنانه)که میل جنسی را افزایش میدهند بر عهدهی این بخش از مغز است.
در این میان، جاذبه به صورتی مجزا مورد بررسی قرار میگیرد، چرا که ریشه در نظام پاداش و جزای مغز دارد و همین مورد دلیل هیجانانگیز بودن ماههای اول رابطه را تا حدودی توجیه میکند. دوپامین، که توسط هیپوتالاموس ترشح میگردد، مشهورترین هورمون مربوط به عملکرد تشویقی مغز است. هنگامی که کارهایی را انجام میدهیم که از آنها لذت میبریم، در واقع دوپامین ترشح میکنیم؛ از کشیدن سیگار برای یک معتاد بگیر تا گرفتن لایک برای پستهایتان در اینستاگرام و توییتر و صدالبته مواقعی که عاشقی میکنید! حین فرایند جاذبه مقادیر بسیاری دوپامین و (هورمونی مرتبط به نام) نوراپینفرین ترشح میگردند و ما را گیج، پرانرژی، سرخوش و بیخواب میکنند.
و در پایان، آنگونه که از ظواهر پیداست جاذبه به کاهش ترشح سرتونین منجر میشود، هورمونی که بیشتر به نقشش در تنظیم حال و حوصلهی ما شهرت دارد. جالب است بدانید افرادی هم که OCD (اختلال وسواس فکری-عملی) دارند هم سطح سرتونین پایینی دارند و همین مورد، دانشمندان را به این فکر واداشته که شاید شور و اشتیاق شدید در ابتدای رابطه به همین هورمون ربط دارد.
دلبستگی نقش به سزایی در روابط طولانی مدت (Long-term) دارد. در حالی که شهوت و جاذبه بیشتر در موقعی که برخوردهای عاشقانه داریم رخ میدهند، دلبستگی در ایجاد حس رفاقت، عشق میان مادر و فرزند (و صد البته پدر و فرزند)، خونگرمی و صمیمیت اجتماعی و موارد بسیار دیگر رخ میدهد و دو هورمون نقش به سزایی در ایجاد این حسها دارند: اوکسیتوسین و واسوپرسین.
اوکسیتوسین که اغلب با نام «هورمونِ همآغوشی (cuddle hormone)» شناخته میشود، همانند دوپامین در هیپوتالاموس مغز به مقادیر بسیار هنگام رابطهی جنسی، شیردهی به فرزند و زایمان ترشح میشود. این سه مورد که ترکیب عجیب (و نه لزوماً لذتبخش!) را میسازند، یک فاکتور مشترکِ مهم دارند: وابستگی.
و این بود خلاصهای از عاشقی؛ هورمون ترشح میکنیم.
این مطلب خلاصهای از مقالهی «Love, Actually: The science behind lust, attraction, and companionship» تهیه شده توسط دانشگاه هاروارد بود. برای اطلاع از جزئیات بیشتر میتوانید مقالهی اصلی را بخوانید.
این مطلب نیز به پیشنهادِ امیرحسین، توصیه میشود: