پیشتر در معرفی کتاب نقطه از علیرضا روشن گفته بودم که در پستی دیگر در مورد "اقیانوسی باشیم به عمق بند انگشت یا چاهی باشیم عمیق" صحبت خواهم کرد.
در این پست قصد دارم کمی مفصلتر تجربه خودم را در این رابط با شما به اشتراک بگذارم.
قبل از شروع جا دارد که دو کتاب اصل گرایی از گِرگ مک کیون و کتاب گستره از دیوید اپستین را هم به شما معرفی کنم.
این دو کتاب مکمل همدیگر و جزو آن کتابهایی هستند که هر کسی برای رشد توسعه فردی قطعا به آنها نیاز دارد.
آقای علی بندری هم در پادکست بی پلاس خلاصه و معرفی این دو کتاب را به صورت مفصل ارائه کردهاند.
خلاصه اصل گرایی در اپیزود 38 و خلاصه گستره در اپیزود 46
فکر کنید از یک نفر خوشتان آمده و قصد دارید که با او ازدواج کنید.
بعد از چند مدتی که با او بودهاید امروز قصد دارید که او را به خانوادهتان معرفی کنید.
مادرتان از شما میپرسد که چه چیزی باعث شد که این تصمیم را بگیرید و این فرد را برای ازدواج انتخاب کنید؟
آیا واقعا پاسخش را به صورت شفاف میدانید؟
میتوانید بگویید که یک نگاهی بهش انداختم، خوشم آمد و دیگر هیچ؟!
این تصمیم شما از کجا ناشی شدهاست؟
یک سری تعاملات و روابط بسیار پیچیده ذهنی که دادههای بسیار عظیمی را با سرعت بسیار زیادی پردازش میکند و در یک کلام به شما میگوید این خوب است... آن بد است... و اگر به زبان بیاورید و یا بخواهید توضیحش بدهید کارتان ساختهاست.
این تصمیم و این روند پیچیده ذهنی که به گونهای ناشی از احساس شما هم هست، به صورت ناخودآگاه اتفاق میاُفتد و شما فقط چشم باز میکنید و میفهمید که از فلانی خوشتان آمده، یا دوست دارید برای تعطیلات به ارومیه سفر کنید!
تنها چیزی که واضح هست و میدانیم که بر نتیجه نهایی تاثیر گذار خواهد بود، بیشمار دادههای ورودی ذهنی هستند.
دادههایی که در تمام طول عمر از طریق دیدن، شنیدن، خواندن، چشیدن و ... هر یک در گوشهای از این انبار بزرگ در قفسههایی بلند با ردیفهای طولانی انباشته شدهاند.
همه این دادهها به طرق مختلفی با هم در ارتباط هستند و همیشه خود را در تصمیمات ما دخیل خواهند کرد.
و چه بسا در بعضی مواقع ممکن است همین دادهها مانع از شفاف اندیشیدن ما شوند.
به این مثال توجه کنید:
سعید دوست من است. او یک تجربه بد از شهر فرضی چوگل آباد دارد و هر وقت صحبت از شهر چوگل آباد میشود او نسبت به این شهر گارد میگیرد و معتقد هست که همه افراد این شهر کلاه بردار هستند.
در واقع میتوان گفت که ما در هر لحظه در حال تصمیم گیری هستیم.
حتی وقتی من دارم با انگشتانم بر روی کیبورد کامپیوترم ضربه میزنم و هرازگاهی به استکان چاییام نگاه میکنم؛ در حال تصمیم گیری هستم که الان چاییام را بخورم یا هنوز زود است.
اگر چه بعضی از تصمیمات کوچک مثل همین خوردن چایی ممکن است اهمیتی نداشته باشد، اما اگر دادههای قبلی من بر روی تصمیمات بزرگترم تاثیر گذار هست چه باید بکنم؟
قبل از پاسخ به این سوال یک نکته مهم دیگری هم وجود دارد. و آن اینکه اگر دادههای من ارزشمند باشند، میتوانند در تصمیم گیریهای پیش رو به نفع من عمل کنند.
حتما داستان کلاس خوشنویسی استیو جابز را خوانده و یا شنیدهاید.
او زمانی که هیچ شرایط خوبی نداشت و از دانشگاه انصراف داد در کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. کلاسی که هیچ امیدی به آینده آن نداشت.
اما ده سال بعد زمانی که جابز در حال طراحی اولین کامپیوترهای خود بود، تجربه و دادههای ده سال پیش کلاس خوشنویسیاش، منجر به خلق اولین کامپیوترها با فونت زیبا بودند.
چرا این ایده به ذهن شرکت مایکروسافت نرسید؟
چرا به افراد مسن خردمند گفته میشود؟ حتما عنوان پیرِ خردمند را شنیدهاید.
تفاوت خرد با دانش در چیست؟
خرد حاصل تجربه و دانش حاصل اطلاعاتیست که در چنته داریم.
هر کامپیوتری میتواند یک پایگاه عظیم داده باشد و به تنهایی با صد دانشمند در ارائه اطلاعات رقابت کند. اما هرگز شما برای مشاوره و یا درد دل کردن در مورد اینکه با فلانی ازدواج کنید یا خیر، با هیچ کامپیوتری مشورت نخواهید کرد.
خرد بسیار ارزشمندتر از دانش است. هرکسی میتواند با دریافت اطلاعاتِ بسیار، دانشمند شود اما هرکسی به درجه خردمندی نخواهد رسید.
شما زمانی خردمند خواهید بود که گستره مطالعات خود را افزایش دهید و بتوانید بین مسائل نامرتبت، ارتباط پیدا کنید.
نمونه بارز آن استاد الهی قمشه ایست. اگر به سخنرانی هایش گوش کرده باشید متوجه شده اید که چقدر هوشمندانه از تکنولوژی شروع میکنند و با موضوع عشق خاتمه میدهند.
اصل گرایی به ما میفهماند که توان و زمان ما محدود است و ما ناچاریم که دست به انتخاب بزنیم و در یک حوزه متخصص شویم.
اما گستره به ما میگوید که برای اوج و شکوفایی در اصلی که به آن چسبیدهایم، نیازمند پرسه زنی در حواشی و اطراف هم هستیم.
اگر من متخصص تولید محتوای وب سایتی هستم، قطعا پراکنده خوانی من در حوزههای مختلف به تولید محتوای بهتر و منحصر به فرد کمک خواهد کرد.
در ادامه دوست دارم برای طولانی نشدن مطلب ادامه این موضوع را با چند سر نخ به خودتان بسپارم.
+ اگر میخواهید در مورد تصمیم گیری بیشتر بدانید کتاب تفکر سریع و کند از دنیل کانمن را بخوانید و مجموعه درسهای متمم در مورد تصمیم گیری و تصمیم گیری پیشرفته را دنبال کنید.
+ کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی به شما کمک میکند که کمتر در دام خطاهای ذهنی بیوفتید.
+ کتاب اخبار را دنبال نکنید از رولف دوبلی، کتاب دیگری از همین نویسنده که به شما میگوید دادههای مخرب و ورودیهای سمی چطور میتواند ذهنتان را برای تصمیم گیری مسموم کند.
+ کتاب آیشمن در اورشلیم از هانا آرنت را هم به این دلیل بخوانید تا متوجه اهمیت خرد بشوید. چیزی که آدلف آیشمان به دلیل نداشتنش و عدم توانایی در همذات پنداری، مرتکب جنایت شد.
دوست دارم نظرتان را در این باره برای من بنویسید و اگر برای کامل شدن این موضوع چیزی به ذهنتان رسیده با من به اشتراک بگذارید.