رینا داریانی
رینا داریانی
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

دست از تغییر گذشته‌ای که گذشته بردار!

چرا هنوز در گذشته گیر کرده‌ای؟

تا حالا شده نیمه‌شب روی تختت دراز بکشی و ناگهان خاطره‌ای از چند سال پیش مثل یک فیلم با کیفیت 4K جلوی چشمت پخش بشه؟ حرفی که نباید می‌زدی، فرصتی که از دست دادی، اشتباهی که هنوز سنگینی‌ش رو روی دوشت حس می‌کنی… انگار ذهن ما علاقه عجیبی به کندوکاو در گذشته داره، حتی وقتی که هیچ کاری از دستمون برنمیاد.

ولی چرا این اتفاق می‌افته؟ چرا به جای فکر کردن به آینده، غرق در گذشته می‌شیم؟ آیا این فقط یک عادت بد ذهنیه یا دلیل علمی پشتش وجود داره؟ مهم‌تر از همه، چطور می‌تونیم از این چرخه فرسایشی بیرون بیایم؟

در این مطلب قراره عمیق‌تر به این موضوع بپردازیم، مغزمان را زیر ذره‌بین ببریم و ببینیم که چرا گذشته این‌قدر برای ما مهم است و چگونه می‌توانیم از اسارت آن رها شویم.

قبل از خواندن متن به این نکته اشاره می‌کنم که در این متن منظور من از واژه «گذشته»، سرگذشت فردی و زندگی زیسته قبل از اکنون هر فرد است، نه تاریخی که بر یک ملت یا جامعه گذشته.

چرا گذشته این‌قدر برای ما مهم است؟

ذهن انسان طوری طراحی شده که همیشه به دنبال الگوها و معانی می‌گرده. ما گذشته‌مون رو مثل یک کتاب راهنما می‌بینیم که می‌تونه به ما در تصمیم‌گیری‌های آینده کمک کنه. از دیدگاه روانشناسی تکاملی، بررسی گذشته به ما کمک می‌کنه از اشتباهاتمون درس بگیریم و در آینده انتخاب‌های بهتری داشته باشیم.

اما مشکل اینجاست که گاهی این مکانیسم طبیعی، تبدیل به یک وسواس ذهنی می‌شه. به جای اینکه فقط از گذشته درس بگیریم، مدام اون رو نشخوار می‌کنیم، خودمون رو سرزنش می‌کنیم و با افکاری مثل «کاش اون کار رو نمی‌کردم» یا «چرا اون موقع فلان چیز رو گفتم» به خودمون آسیب می‌زنیم.

چرا ذهن ما گذشته را بارها و بارها مرور می‌کند؟

برای اینکه بفهمیم چرا گیر می‌کنیم، باید نگاهی به نحوه پردازش اطلاعات در مغزمون بندازیم.

۱. حافظه و ساختار مغز

سه بخش مهم مغز در این فرآیند نقش دارند:

آمیگدال (Amygdala): مسئول پردازش احساسات، به خصوص ترس و اضطراب. وقتی در گذشته اتفاقی افتاده که احساسات قوی مثل پشیمانی یا غم را در ما ایجاد کرده، آمیگدال آن را ذخیره کرده و مدام به ما یادآوری می‌کند.

هیپوکامپ (Hippocampus): مرکز حافظه که اطلاعات را بایگانی می‌کند. این بخش به ما کمک می‌کند که گذشته را یادآوری کنیم و در قالب داستان‌هایی منسجم در ذهنمان نگه داریم.

قشر پیش‌پیشانی (Prefrontal Cortex): این قسمت از مغز ما مسئول تصمیم‌گیری و منطق است. گاهی این بخش به جای تحلیل منطقی، درگیر نشخوار فکری می‌شود و مدام ما را به فکر کردن به گذشته سوق می‌دهد.

۲. خطای شناختی “توهم کنترل”

یکی از دلایلی که باعث می‌شود به گذشته فکر کنیم، این باور نادرست است که اگر به اندازه کافی در موردش فکر کنیم، شاید بتوانیم آن را تغییر دهیم. این خطای شناختی را “توهم کنترل” می‌نامند. مغز ما دوست دارد فکر کند که هنوز قدرتی بر روی اتفاقات گذشته دارد، در حالی که این فقط یک توهم است.

۳. نشخوار فکری (Rumination) و تله روانشناختی

نشخوار فکری یعنی فکر کردن مداوم و بی‌نتیجه به مسائل گذشته. تحقیقات نشان می‌دهد که این عادت می‌تواند باعث افسردگی، اضطراب و کاهش کیفیت زندگی شود.

چگونه از این چرخه معیوب خارج شویم؟

۱. پذیرش رادیکال: گذشته را همان‌طور که هست بپذیر!

یکی از مهم‌ترین راهکارها، مفهومی است که در روانشناسی پذیرش و تعهد (ACT) مطرح شده: پذیرش رادیکال. یعنی به جای جنگیدن با گذشته، آن را بپذیریم. هر اتفاقی که افتاده، بخشی از داستان زندگی ماست. مبارزه با آن، فقط انرژی ذهنی ما را هدر می‌دهد.

۲. متوقف کردن نشخوار فکری با تکنیک “ایست”

به محض اینکه متوجه شدید دوباره در حال فکر کردن به گذشته هستید، بلند بگویید: “ایست!” این تکنیک در روانشناسی شناختی-رفتاری (CBT) به افراد کمک می‌کند که چرخه افکار منفی را متوقف کنند.

۳. تغییر سوالات ذهنی

به جای اینکه بپرسید “چرا این اتفاق برای من افتاد؟” از خودتان بپرسید: “چگونه می‌توانم از این تجربه درس بگیرم؟” این تغییر کوچک در نوع سوال، مسیر ذهن شما را از نشخوار فکری به سمت رشد و یادگیری هدایت می‌کند.

۴. زندگی در لحظه با تمرینات ذهن‌آگاهی (Mindfulness)

تحقیقات نشان داده‌اند که تمرینات ذهن‌آگاهی (مانند مدیتیشن) می‌توانند به کاهش نشخوار فکری و افزایش تمرکز بر لحظه حال کمک کنند. یکی از تمرینات ساده این است که روی تنفس خود تمرکز کنید و هر بار که ذهنتان به سمت گذشته رفت، به آرامی آن را به لحظه حال برگردانید.

۵. نوشتن: تخلیه افکار روی کاغذ

روانشناس معروف جیمز پنه‌بیکر نشان داده که نوشتن درباره احساسات و تجربیات گذشته، به مغز کمک می‌کند آن‌ها را بهتر پردازش کند و از نشخوار فکری بکاهد. پس اگر چیزی ذهنت را مشغول کرده، آن را روی کاغذ بیاور و ببین که چطور سبک‌تر می‌شوی.

حرف آخر اینکه؛ گذشته را ببین، اما در آن زندگی نکن!

گذشته مهم است، اما تنها در صورتی که از آن درس بگیریم، نه اینکه در آن غرق شویم. مغز ما طوری طراحی شده که به گذشته فکر کند، اما این به این معنا نیست که باید در دامش بیفتیم. تکنیک‌هایی مثل پذیرش، تغییر سوالات ذهنی، تمرین ذهن‌آگاهی و نوشتن می‌توانند به ما کمک کنند از این چرخه خارج شویم.


معرفی چند فیلم و کتاب که احساس کردم به این موضوع ربط دارن.
فیلم‌ها:
the pursuit of happiness
Inside out
peaceful warrior
Eternal sunshine of the spotless mind
Good will hunting
.کتاب‌ها:
“هنر شفاف اندیشیدن” از رولف دوبلی
“وقتی نیچه گریست” از اروین دیالوم
“زندگی خود را دوباره بیافرینید” از جفری یانگ و کلوسکو
“از ذهنت بیرون بیا و زندگی کن” از استیون هیز

منابع من:

• Beck, A. T. (1976). Cognitive Therapy and the Emotional Disorders.

• Pennebaker, J. W. (1997). Opening Up: The Healing Power of Expressing Emotions.

• Hayes, S. C., & Smith, S. (2005). Get Out of Your Mind and Into Your Life.

خطای شناختیتغییرزندگیروانشناسیگذشته
یه جای پر از ستاره، میون علم و قصه، دست‌تو‌دست کنجکاوی، روانشناسی رو با داستان‌گویی پیوند می‌زنم تا از دنیای آدم‌ها سر دربیارم و بهم نزدیک‌ترشون کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید