طرز فکر صفر یا صدی که به آن طرز فکر سیاه و سفید نیز میگویند به گرایشی گفته میشود که باعث میشود فرد همه چیز را در نهایت خود ببیند. آنهایی که صفر یا صدی فکر میکنند اغلب از کلماتی مانند، هرگز، همیشه، حتما، غیر ممکن، همه، هیچکس، نمیتوانم، ابدا و ... استفاده میکنند.
هر چند طرز فکر صفر و صدی یا سیاه و سفید برای اجداد غارنشین ما که زندگیشان وابسته به جنگ یا گریز بوده و در شرایط خطرناک زندگی میکردهاند مفید بوده است، اما جامعهی مدرن ما اینگونه نیست و این نوع طرز تفکر در واقع نوعی انحراف ادراکی است. اگر قادر نباشیم برای یک مسئله، راه حلهای ممکن را ببینیم و در هر موقعیتی همهی جوانب ممکن را بررسی کنیم، فرصتهای بسیار زیادی را در زندگی از دست خواهیم داد.
دنیای مدرن پیچیده است و تغییرات و تحولات ریز و درشت زیادی دارد که نمیتوانیم همه را در یک یا دو دسته قرار دهیم. طرز فکر صفر یا صدی، مانع این میشود که افراد، زاویه دیدهای گوناگون را تجربه کنند که بیشتر احساسات و تصمیمها را در بر میگیرند.
فرقی نمیکند طرز فکر شما صفر باشد یا صد، سیاه باشد یا سفید؛ هر قضاوت یا انتخابی که بکنید، واکنشی شدید به دنبال خواهد داشت. مثلا: «من از پس این آزمون برنمیآیم» یا «دوست من بینقص و فوق العاده است» و یا «مهمانی دیشب یک افتضاح کامل بود»، همگی نمونههایی از واکنشهایی بسیار شدید هستند.
نمونههایی از طرز فکر صفر یا صدی
۱. در پیدا کردن شغل
تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شدهاید و اولین مصاحبهی شغلیتان را انجام دادهاید. یک هفته بعد متوجه میشوید شرکت مورد نظر، فرد دیگری را استخدام کرده است و شما با خودتان فکر میکنید: «من هرگز نمیتوانم شغلی پیدا کنم!».
۲. در مهمانی
معمولا خجالتی هستید و ترجیح میدهید فقط با دو سه تا از دوستانتان که با آنها راحتتر و آشناترید وقت بگذرانید. اما یکی از دوستانتان شما را به مهمانی یکی از همکاران خود دعوت میکند. با اینکه تمایلی ندارید و میدانید که فقط با یک نفر در این مهمانی آشنا هستید، در آن شرکت میکنید.
در مهمانی کاملا مشخص است که همهی مهمانها با همدیگر آشنایی دارند و شما تمام وقتتان را با گوشی همراهتان سرگرم میشوید یا اغلب به گوشهای میروید و از جمع کناره میگیرید. پیش خودتان فکر میکنید: «هیچکس دوست ندارد با من حرف بزند، چون هیچکس از من خوشش نمیآید!».
۳. کار کردن روی یک پروژه
پروژهای را به شما محول کردهاند که هرگز مشابه آن را نداشتهاید. حین کار به مشکلی برمیخورید که نمیدانید چطور باید آن را برطرف کنید و ناگهان احساس میکنید مغلوب شدهاید. فکر میکنید دیگر شکست خوردهاید و هیچ دلیلی ندارد کار را ادامه دهید و آن را به پایان برسانید، چون باورتان این است که نتیجه کامل نخواهد بود.
اگر این الگوی فکری شماست و کمال گرایی چیزی است که تمام زمینههای زندگیتان را دربرگرفته، پس باید هر چه زودتر اراده کنید و تصمیم بگیرید که طرز تفکرتان را تصحیح کنید.
قدم اول: یاد بگیرید که طرز فکر صفر و صدی را شناسایی کنید
به کلامتان دقت کنید؛ آیا معمولا به جای «وَ» از «یا» استفاده میکنید؟ آیا کلماتی مانند هرگز و همیشه و همه و هیچی و ... زیاد در کلامتان شنیده میشود؟ پس احتمالا همه چیز را سیاه یا سفید میبینید و فضایی برای رنگ خاکستری باقی نمیگذارید که ناچارا بخشی از هر سناریویی در زندگی است.
سعی کنید از تغییر در کلماتی که اغلب به کار میبرید شروع کنید. مثلا به جای اینکه بگویید: «هفتهی خیلی بدی داشتم» بگویید: «هفتهای که پشت سر گذاشتم خوب بود و با چالشهایی نیز روبرو شدم». شاید تصور کنید اینها فقط چند کلمهاند و قدرتی ندارند، اما این طور نیست. همین کلمات ظاهرا ساده میتوانند روی طرز فکرتان اثر بگذارند، زیرا بازتابی از ایدههایتان هستند.
قدم دوم: حساب خود باوریتان را از نحوهی عملکردتان جدا کنید
وقتی احساسات و باورهایی که نسبت به خود دارید را فقط به نحوهی عملکردتان ربط میدهید و بر اساس آن خود را میسنجید، عزت نفس و خودباوریتان اغلب در جهت منفی تغییر میکند و اگر هم کاری را خوب انجام دهید و احساس خوبی نسبت به خودتان پیدا کنید، دوامی نخواهد داشت، زیرا عملکردتان پیوسته در حال تغییر است.
به جای اینکه بر اساس چند معیار متغیر (مثلا پیشرفتتان به سمت هدفی که در سر دارید یا در پروژهای که روی آن کار میکنید) خودتان را بسنجید، به ویژگیهایی از خودتان توجه کنید که ثابت و مداوماند. مثلا مسئولیت پذیریتان، روراستیتان یا خانواده دوست بودنتان. این خصوصیات چیزی نیستند که با اشتباهات کوچک که طبیعتا در طول زندگی رخ میدهند، دستخوش تحولات شوند.
قدم سوم: تمام گزینههای پیش رویتان را ببینید
اگر طرز فکرتان صفر یا صدی باشد، ممکن است بدون اینکه تمام اطلاعات ارزشمند را در موقعیتی ببینید و ارزیابی کنید، فورا تصمیم بگیرید. مثلا به جای اینکه فکر کنید یا باید بتوانید هفت روز هفته، هر روز ورزش کنید یا اینکه اصلا ورزش نکنید، بهتر است این طور فکر کنید که به برنامهای نیاز دارید تا برای روزهایی که وقت آزاد بیشتری دارید، سی دقیقه ورزش در نظر بگیرید.
قدم چهارم: به ویژگیهای مثبتتان فکر کنید
هر شب قبل از خواب چند کاری را که طی روز انجام دادهاید و به خصوصیات مثبت شخصیتتان مربوط میشود پیش خودتان مرور کنید. مثلا اگر برای همسایهتان که نمیتواند از خانه بیرون بیاید، خرید کردهاید یا اگر با وجود تمام مشغلههایی که داشتهاید با دوستتان تماس گرفتهاید تا حال خواهر بیمارش را جویا شوید، پس حتما انسان مهربان و دلسوزی هستید و باید به خودتان ببالید. یا اگر پیاده روی بعدازظهرتان را به خاطر تماشای سریال از دست ندادهاید پس باارادهاید و همین به شما انگیزه میدهد تا نسبت به خودتان مثبتتر فکر کنید.
یکی از بهترین راهها برای غلبه بر طرز فکر صفر یا صدی این است که باور کنید هر کاری که انجام میدهید نیازی نیست صد در صد کامل باشد. فقط این باور است که کمکتان میکند نگاهتان را به خودتان تغییر دهید و انگیزهی تکرار کارهای خوب را در خود تقویت نمایید.
طرز فکر صفر یا صدی، محدودیتی واقعا دست و پاگیر برای نگاهتان به زندگی است. اگر طرز تفکرتان را اصلاح کنید، احساستان و در پی آن، رفتار و عملکردتان نیز تغییر خواهد کرد. دست از افکار منفی و مخرب کشیدن، پروسهای ساده نیست و نیاز به تمرین و تداوم دارد. تمام تلاشتان را بکنید که فقط دو سر یک خط را نبینید و به میانههای آن نیز نگاه کنید. احتمالات و فرصتهای ریز و درشت زیادی در طیفهای میانی قرار دارند که فقط باید دیده شوند. پس با دید باز و پذیرا، خودتان را به یکی از مهمترین ابزارهای موفقیت مجهز کنید.