پسر بابا
پسر بابا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

تموم شدن

بابا پسرت رو گذاشتی و رفتی واقعا؟ چطور دلت اومد عروسی منو، دختر کوچولوم رو نبینی و بری؟
چهار ماه پیش وقتی اولین بار در بیمارستان بستری شده بودی، وقتی کمی حالت بهتر شده بود و تو رو با ویلچر برده بودم تو حیاط بیمارستان که کمی هوا بخوری. اون زمان گاهی جمله بندیت صحیح نبود و گاهی دچار اشتباه می‌شدی. ازت پرسیدم: «بابا؟ من پسر خوبیم؟» گفتی: «آررهه، خوبی.. ولی خوب تموم میشه.»
کسی که این‌بار خوبیش تموم شد، تو بودی بابا! درسته نشد بشم اون پسری که بمونه شهرستان، پیش تو و مامان. نبودم کسی که خیلی زود خانواده تشکیل بده و بره سر خونه و زندگیش. درست مثل بچه‌های دوستات. از این بابت ازت عذر می‌خوام. ولی اینو بدون که من خیلی شبیه تو ام. سرنوشت ما دوتا هجرت و تنهایی بود بابا.
یک دنیا حسرت برام گذاشتی بابا. روحت قرین رحمت اون بالایی که الآن ما رو می‌بینه و می‌شنوه. خیلی دوستت داشتم و هیچوقت خجالت اجازه نداد بهت بگم.

بیمارستانتمومباباآررهه تموم این‌بار
بابام کنارم هست ولی دلم براش تنگ شده :(
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید