پسر بابا·۲ سال پیشباباااااابابااااا؟!چرا هرچقدر میگذره غمت عمیقتر میشه؟من الآن مثل شکستن استخونهای یک فرد بعداز تصادفم که همون اول به قول معروف گرم هست و هیچ دردی…
پسر بابا·۲ سال پیشتموم شدنبابا پسرت رو گذاشتی و رفتی واقعا؟ چطور دلت اومد عروسی منو، دختر کوچولوم رو نبینی و بری؟چهار ماه پیش وقتی اولین بار در بیمارستان بستری شده ب…
پسر بابا·۲ سال پیشیتیم شدمدیروز روز خوبی نبود و نتونستم به خوبی کار کنم. برای همین استراحت کردم و خونه رو تمیز کردم و نشستم تمام تسکها رو در back log جیرا با حوصله…
پسر بابا·۲ سال پیشغم بزرگبابا من نمیتونستم اشکهای مامان و آبجی رو تحمل کنم و از تهران فرار کردم اومدم خونه. نیاز به تنهایی داشتم.نمیدونم الآن تو ICU در چه وضعیتی ه…
پسر بابا·۲ سال پیشروزت مبارکراستی بابای دریا دلم، یادم رفت دیروز، روز نیروی دریایی رو بهت تبریک بگم.مامان و آبجی که امروز اومدن ملاقاتت تو ICU گفتند به واسطه شلنگ و..…
پسر بابا·۲ سال پیشباورم نمیشهنه، من تا عمر دارم هرگز این چیزهایی که دیدم و شنیدم یادم نمیره.حال بابا خیلی بد بود. بابا دیگه از دست میره.. :((((دارم دق میکنم و کاری از…
پسر بابا·۲ سال پیشآی سی یوالآن تو آی سی یو هستم..کارمندهای اینجا انگار خاکستری هستند. هیچکس انگار هیچ چیز براش مهم نیست. همهی چهره ها خواب آلودند. و من تنها در یک…
پسر بابا·۲ سال پیشخستهام و نمیتونم استراحت کنمچند روز پیش دوباره بابا حالش بد شد و با وجود اینهمه رعایت غذایی و... باز هم دچار سکته مغزی شد.دکترش گفت دیابت تمام رگهاش رو داغون کرده. و…
پسر بابا·۲ سال پیششب ششمدیشب، شب پنجم خواهرم پیش پدرم در بیمارستان موند و من دیشب رو خونه خوابیدم. انگار دو واحد خون بهم تزریق کردند. از طرفی روز به روز حال بابا د…
پسر بابا·۲ سال پیششب چهارمامشب یک پرستار بابا رو، روی تخت به طرز کمی بیرحمانه حموم کرد. این پرستار شخصیت عجیبی داره. هیچ حرفی رو تو دلش نگه نمیداره و انگار از هیچ…