سلام.
واقعیت این است که انسان مدام در حال فکر کردن است. حداقل انسانهایی که دغدغه دارند.
و این فکر کردن طولانی و هر روزه، مسبب اضطراب است. اضطرابی که سبب پریشانی میشود.
من نیز سالهاست که درگیر این مسئله هستم. بله. این یک مسئله است و نه یک مشکل.
از این جهت مشکل نیست که میتوان آن را حل کرد.
یادم است سالها قبل جایی خواندم یا از شخصی شنیدم که اغلب مشکلات ما، مسئله هستند. و مسئله قابل حل است. شاید در این جهان تعداد معدودی مشکل وجود داشته باشد که قابل حل نباشند. اما من باور دارم انسان موجودیست که بسیاری از موارد را میتواند تغییر دهد.
اصلا به نوعی باور دارم تا آخرین لحظهی عمر میتوان تغییر کرد. این یک موهبت بزرگ است. موهبتی که سبب میشود راههای اشتباه را دور زده و به راههای درست تغییر مسیر دهیم. خلاصه اینکه این لحظه که این نامه را مینویسم، پریشان هستم.
از دیروز پریشان بودم. دلایلی مختلف میتواند داشته باشد. شاید یکی از آنها خواب بیشازحدم است.
یک روز که حسابی از این حال پریشان عاصی شده بودم، شروع به جستجوی اثرات خواب زیاد کردم. همچنین دربارهی موارد دیگر مثل: چقدر خواب مناسب بدن است؟ و چگونه ساعت خواب بدن خود را منظم کنیم؟ جستجو کردم.
نتایج این بود که انسان هنگامی که بیشاز اندازه میخوابد بدن انرژی شارژ شده را مصرف میکند. به همین دلیل است که ما بعد از خواب بسیار، همچنان خوابمان میآید. حتماً گوشیهای قدیمی را بهخاطر دارید که پس از شارژ کامل، اگر همچنان در شارژ میماندند، میزان درصد شارژ آنها مجدد کم میشد.
لُب کلام اینکه:
شما باید میزان ساعتی که شارژ شما را 100 درصد میکند، پیدا کنید. برای عدهای 9 ساعت. برای افراد کمی بزرگتر 7 یا 8 ساعت خواب به منزلهی شارژ کامل است. برای من حدود 9 ساعت است.
مدتی است که عادات روزانهی خودم را ترک کردم. مدتی منظور 3 روز است. آخرین دفعهای که مطالعهی درسی کردم، دوشنبه بود. و از آن 4 روز میگذرد. آخرین دفعهای که مطالعهی غیردرسی کردم، چهارشنبه بود. و از آن 2 روز میگذرد.
آنطور که مشخص است، من در مسیر مطالعهی غیردرسی، رشد بیشتری داشتهام(البته مدت بیشتری هم صرف آن کردم و این طبیعیست) و در مسیر افزایش مطالعهی درسی، هنوز جای کار دارم. من از دوشنبه نوشتن عادت مطالعهی درسی و غیردرسی را شروع کردم. و تا دوشنبهای که میآید(امشب جمعه است)، صبر میکنم تا دستم بیاید در هفته چند نوبت مطالعهی درسی و چند نوبت مطالعهی غیردرسی کفِ شروع عادت من است.
مرصاد رفیق شفیقم که این روزها بیشتر از پیش به هم علاقه داریم و رفیقتر شدهایم، از تصاعد حسابی برایم گفت. اینکه برای شروع از کف و حداقل تواناییات شروع میکنی. سپس به مرور آن را افزایش میدهی.
اینطوری از روزی 10 دقیقه ورزش، به روزی 2 ساعت خواهی رسید.
من از تصاعد حسابی به این میزان مطالعهی غیردرسی رسیدم و امید دارم تا شروع ترم جدید دانشگاه که از بهمن ماه خواهد بود، بتوانم مطالعهی درسی روزانه داشته باشم.
اما به قول باز مرصاد، نباید حدی مشخص کنم. چون معلوم نیست تا آن زمان چطور پیش روم. و این طبق قانون ارتعاشات، اثر منفی دارد. خلاصه اینکه باید امید داشته باشم تا به مطالعه خو بگیرم و کتابهایی که باید بخوانم را مطالعه کنم.
داشتم به این فکر میکردم که چگونه فکر و خیال میتواند ایجاد استرس کند. استرس میتواند ایجاد پریشانی کند. پریشانی حال آدم را غیرعادی میکند. حال غیرعادی سبب میشود خودمان را اذیت کنیم. طبق قانون علاقه، وقتی خودمان را اذیت میکنیم یعنی دیگرانی که دوستمان دارند نیز، اذیت میشوند. و این چنین زندگی خودمان و آنها را تلخ میکنیم.
من مدتهاست که با استرس زیاد دست و پنجه نرم میکنم. مقصود صحبتم از استرس زیاد، به این معنا نیست که من را صب تا شب درحال ناخن جویدن و پا تکان دادن و با سرانگشتان ضرب گرفتن ببینید.
بلکه این استرس در اعماق افکار من جا کرده و مدام سبب تغییر حال من در طول شبانه روز میشود. فردی را تصور کنید که 4 ساعت خوب است. ناگهان پکر میشود. این غیرطبیعی نیست؟ نمیدانم. طبق گفتهی پدرم که این غیرعادی است. اما باور خودم این است که سه احتمال وجود دارد:
1. من در حال تجربه کردن فرآیند بلوغ فکری هستم و این پریشانیها و مودی بودنها چند وقت دیگر رفع میشوند. خودم دوست دارم این مورد واقعیت داشته باشد.
2. من دچار وسواس فکری و اضطراب زیادتر از حد عادی هستم و باید خود را درمان کنم.
3. دلیل، ساعات خواب نامنظم است.
مدتها قبل که پیش روانشناسی رفته بودم، طی یک تست گرانقیمت تعیین کرد که من میزان استرس بالایی را به صورت عمومی تجربه میکنم. مثل میزان فشار خون بالا یا مثل میزان قندخون بالا که موجب بیماری و Side Effect هایی میشوند و این نیز سبب پریشانی من میشود.
اما آن زمان یک مورد بزرگ را میتوانستم با قطعیت، عامل این اضطراب بالا بدانم. که با کمک روانشناس بعدی توانستم آن را حل کنم.
اما هنوز این استرس را در میزان پایینتری دارم. و خود از وجود آن آگاهم. اینکه من ناگهان برای دو روز کامل حال بدی دارم. توی غار میروم. عبوس میشوم. ناراحت و عصبانی هستم. بیحوصله هستم. و این قبیل علائم.
و در طول هرروز، ساعاتی هستند که بیحوصله و عبوس هستم.
باید فکری برای این حالتم بکنم.
برای شروع، میخواهم ساعت خواب را دیگر از همین فردا نگذارم بیشتر از 9 ساعت شود. پس از رعایت کردن مدت کافی، بهسراغ مورد دوم لیست یعنی وسواس فکری میروم. فکر کنم برای درمان آن، به نوشتن رو بیاورم. چراکه
بهترین استفراغ برای بیرون کشیدن افکار مزاحم، نوشتن است.
این حساب جدید من، برای انتشار روزنوشتههایم است. نوشتههایی که هرروز منتشر میکنم و رنگوبوی روزمرگیهایم را دارند. البته همچنان تلاش میکنم لابهلای سطرهای آنها، مطالب مفید و تجربههای آموزندهای برای شما وجود داشته باشد.
این حساب را دنبال کنید و با هم حتما، زیرنوشته گپ بزنیم.
اینجا دغدغهی ساختارمند بودن همیشگی مقالات را ندارم تا بتوانم هر روز بنویسم.
اکانت دیگر من: