داستان شاپ·۴ سال پیشسایتی برای خواندن داستانامروز سایتی معرفی می کنم برای خواندن و لذت بردن از داستان های کوتاه و فلش فیکشن به قلم مهندس فرشید خیرآبادی . داستان های این سایت در ژانر ه…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان ویلا و لیلاصدای شُرشُر آب، آبی که به روی سنگ ها و تنگه های مسیر رود می ریزد و می پاشد و پیش می رود، هیاهوی سیرسیرک های بی تاب که پشت هم می خوانند و سی…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان درون شبسر فرصت جایش را پهن می کرد.آرام آرام خورشید از روی برگ های درختان به پایین خزیده است. برگ های نزدیک آسمان سبز تیره و برگ های پایین تر زرد و…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان لمس تن تودستت رو بکش روش!زبره.آروم لمسش کن، باید حسش کنی!چرا؟وقتی حسش کنی، درکش میکنی.آخه چرا باید درکش کنم؟ این یه درخته، مثِ همه ی درختا.تا درکش ن…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان کلاغ مرا می بیند.در پارک نشسته ام. ظهر است. نجوای سیر سیرک ها به گوش می رسد و با صدای سه کلاغ در هم می پیچد. فریادی از بلند گوهای پارک در استخوانم نفوذ کرده…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان تجاوز گروهیØ میترسم این پسره یهو بهمون حمله کنه.o مطمعنی؟Ø نه! اما یه جوریه. انگار کمین کرده تا خلوت بشه و یهو بپره رو مون و خفمون کنه.o …
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان دیده امانگار دویست و اندی سالم است یا بیشتر. تا بحال به کسی سن و سالم را نگفته ام. زندگی ام ثابت بوده اما در مقابل چشمانم همه چیز در حرکت بود، جها…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان فقط دو ساعتسرما حرکت می کند. از انگشتانت بالا می آید و زیر لباس هایت پیش می رود؛ لباس هایی که «روی هم روی هم» پوشیده ای تا تو را در سرما سرپا نگه دارد…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان هایکو برای مردگاندیگر همه چیز تمام شد و مُردم. به پایان همه ی راه های نرفته وُ رفته رسیدم. در میانه ی ناباوری که چرا ناگاه در وضعیت مرگ ام و چرا این منم که…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان پنج سال و نیم می گذرد.پنج سال و نیم می گذرد. رامین به بیرون نگاه می کند، نگاه که نه غرق شده است … .پنجره ای زنگ زده با شیشه هایی کثیف و پر از لک گرد و غبار و چیز…