+ «اصلاح رفتی؟»
_ «آره، خوب زده موهام و؟»
همینطور که داره راه میره سرش و میچرخونه تا مدل موهاش و ببینم.
+ «آره، یکم عجیبه ولی خوبه».
- «دیگه همیشه میخوام اینطوری کوتاه کنم، نظرت؟»
+ «البته قبلی هم خوب بود، هردو عجیب بودن.»
نگاه میکنه
حرفم و عوض میکنم
+«خاص، منظورمه.»
_ «منِ بدبخت و میبینی، توام مثل بقیه فکرمیکنی چه آدم ترسناکی هستم.»
+ «خب کمتر آدمی موهاش اینطوری میزنه»
سرتا پاش و برانداز میکنم و میگم
«شایدم بخاطر این زلم زیمبوهایی که به خودت آویزون کردی.»
به یکی از زنجیراش دست میکشه، یطور که انگار داره ضریح متبرکی و لمس می کنه.
روی بینی قرمز شدش موی اضافه پیدامیکنم،
+ «آرایشگرت خوب نبوده ها، بذار این مو رو بچینم.»
تو کیفم دنبال موچین میگردم، سرم و میارم بالا میبینم مرتب و آماده نشسته چراغ گوشی هم روشن کرده گرفته سمت صورتش.
با موچین مو رو برمیدارم.
آینه رو میدم دستش و می پرسم «خوبه؟»
بدون اینکه خودش و تو آینه نگاه کنه میگه «خوبه»
لباش و می کشه پایین «حالا بیا اینا هم بچین»
می خندم
میخنده
یهو جدی می شه:
«کی از تو مهربون تر؟»