_ میخوام برم دندون پزشکی
با شوخی میگم «دندون عقلت تازه دراومده؟»
_ نه بابا، اون و که تو راه بودم کشیدن.
+ کی کشید؟ چطوری؟
_ همه بدبختی مسیرِ رسیدنم یه طرف، دندون دردم یه طرف. اونجا هم که کسی نبود، بلاخره یکی که نمیدونم چکاره بود دلش به حالم سوخت و دندونم و کشید، چندروز فقط خون میخوردم.
_ آخ آخ چی کشیدم.
یاد کتاب «والس با آب های تاریک» می افتم
وسط تکون دادن سرش میگه «یه چیزی عوض شده ها...آهان، تو ایندفعه کاپشن نیاوردی»
+ از بس مسخرم کردی
صداش و نمیشنوم، برمیگردم میبینم از خنده ریسه رفته.
دارم فکرمیکنم چه حرفی بزنم تا بازم بخنده
که بارون شروع میشه.
سریع میگم
+ «نگاه، یبار کاپشن نیاوردما، اینم شانس منه»
سرش و میذاره روی شیشه و دوباره ریسه میره.
سرم و کج کردم و با ذوق نگاهش می کنم
همه دنیا یه طرف، خنده بعضی آدما یه طرف.