? پرسش از ماهیتِ خود! | بخش اول
? رویکردی معنوی به پرسشِ "من چیستم؟"
? اهمّیت پرسش "من چیستم؟":
پرسش از چیستی و ماهیتِ خود، شاید مهمترین و ضروری ترین پرسشی باشد که انسان میتواند دچارش شود!
"خود"، بی شک پایگاه و مبدا تمامی شناخت های انسان است :
من میدانم!
من میشناسم!
من میفهمم! و....
امّا اگر این "خود" که پایگاه و مبدا همه شناخت هاست، خودش امری مجهول و نامکشوف باشد، وضعیت انسان به وضعیتی کمیک _ تراژیک شباهت میابد!
اینکه آیا ما "خود" را میشناسیم یا نه بحث جداگانه ای هست که بعدا به آن خواهیم پرداخت،
اما اگر این "خود" ،که پایگاه همه دانش های انسان است، برای او ناشناخته و مجهول باشد، حقیقتاً باید گفت آدمی به وضعیت عجیب و غریبی دچار است!
و همچون فردی میماند که در عالم وَهم و رویا، به دنبالِ شناختِ موجودات خیالیِ درون رویا است!
به ابیاتی مرتبط از مولانا اشاره میکنم:
صد هزاران فضل داند از علوم
جانِ خود را مینداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهرِ خود چون خری
که همیدانم یجوز و لایجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
این روا و آن ناروا دانی ولیک
تو روا یا ناروایی بین تو نیک
قیمت هر کاله میدانی که چیست
قیمتِ خود را ندانی احمقیست
سعدها و نحسها دانستهای
ننگری سعدی تو یا ناشستهای
جان جمله علمها اینست این
که بدانی من کیم در یوم دین
آن اصول دین بدانستی ولیک
بنگر اندر اصل خود گر هست نیک
از اصولینت اصول خویش به
که بدانی اصل خود ای مرد مه!
***********
به نظرم اصلِ این مدّعا که آدمی، باید دانش را نخست از "خود" آغاز کند، بسیار خردپسند و معقول است، چرا که بدونِ این شناخت، هر شناخت دیگری پا در هوا خواهد بود!
به زعمِ عارفان، "خودشناسی" دانشی راستین و نجات بخش است، و دانش های دیگر اگر مسبوق به خودشناسی نباشند، در واقع صورتی فریبنده از جهل، و پرده ای خوش آب و رنگ بر رُخِ حقیقت هستند!
آنان توصیه میکردند:
کتابها را پاره کنید!
اوراق درس را بشویید!
و از مدرسه به میخانه بگریزید!
چرا که در نظر آنان "خود" نه در مدرسه یافت میشد، نه در کتاب ها و نه در مباحثات و قیل و قال ها....!
اما این را که چرا به زعمِ عارفان، "خودشناسی" را نمیتوان از کتابها و ... آموخت، و اینکه چگونه باید خود را شناخت، در نوشتار بعدی پی خواهم گرفت.
تلگرام: @doregard1900