من یه کارمندم و از چند روز پیش تصمیم گرفتم که توی یه تاکسی اینترنتی به عنوان راننده ثبت نام کنم؛ چرا؟ چون فاصله خونه تا محل کارم، تقریباً از این سر دنیا تا اون سر دنیا هست و من هر روز خدا رو، توی این ترافیک، این مسیر رو میرم و برمیگردم.
و خب، فکر کردم حالا که دارم جون و عمر خودم رو و مقدار زیادی بنزین رو در این طیالارض طولانی تلف میکنم، حداقل یه کار مفید کرده باشم، یعنی یه بندهخدایی رو جابجا کنم و البته که یه گوشه چشمی هم به چندرغاز درآمدش دارم. شاید بشه باهاش یکی از صدها چالهچوله مالی زندگی رو پر کرد ؛)
خب، داشتم میگفتم که از چند روز پیش این تصمیم رو گرفتم و همون موقع هم به صورت کاملاً آنلاین توی یکی از این تاکسیهای اینترنتی ثبت نام کردم و از فردای همون روز، یعنی از صبح علیالطلوع فرداش، اولین مسافرم رو از نزدیکیهای خونه به سمت محل کارم سوار کردم.
راستش، از همون روز اول هم، بعد از اینکه از رانندگی فارغ شدم و به محل کارم رسیدم، دست به کیبورد شدم و شروع کردم به نوشتن داستان روز اول رانندگی در تاکسی اینترنتی. و خب، روزهای بعد هم این کار رو ادامه دادم.
و همین دو ساعت پیش بود که فکر کردم این چیزایی رو که نوشتم چرا جایی منتشر نکنم که بقیه هم بخونن؟!
این بود که این صفحه رو ساختم. و حالا تصمیم دارم اگه به این شغل پارهوقت ادامه دادم، و اگر حال و حوصله نوشتن داشتم، یادداشتهای روزانهام رو اینجا منتشر کنم؛ شاید شما بخونین و شاید خوشتون بیاد و شاید به بقیه هم معرفی کنین. پیشاپیش بابت همه این شایدها ممنونم؛ چون حدس میزنم که حداقل در روزهای اول نوشتن، خیلی خوب نتونم بنویسم و خوندنشون، حوصلهسربر باشه!
راستی، لازمه بگم اسم این صفحه رو از اسم یه کتاب برداشتم، البته مایه شرمندگی هست که بگم خودم هنوز این کتاب رو نخوندم!
کتاب «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخ پوست» یا به انگلیسی The Absolutely True Diary of a Part-Time Indian کتاب رو «شرمن الکسی» نوشته و «رضی هیرمندی» هم اونو برای انتشارات افق ترجمه کرده.
این بود مقدمه طولانی من بر «خاطرات صددرصد واقعی یک راننده پارهوقت» ?
پ.ن: نوشتههای منو میتونین از این لینک در اینستاگرام و از این لینک در تلگرام هم بخونین :)