خاطرات صددرصد واقعی یک راننده پاره‌وقت
خاطرات صددرصد واقعی یک راننده پاره‌وقت
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

یک محاسبه ساده

صبح روز اول - مسافر دوم

اسم یه آقا روی اپلیکیشن اومد؛ چند دقیقه مونده به مبدأ، زنگ زد که کی می‌رسی. وقتی رسیدم، یه خانم اومد و سوار شد.

سوال فلسفی- اجتماعی- فنی: چرا ایشون خودش درخواست تاکسی نکرده بود؟

باز هم تنها مکالمه حول کولر شکل گرفت: کولر روشنه، اذیت نمی‌کنه؟ نه!

رسیدیم. کرایه 49 تومن بود، 50 تومن کارت به کارت کرد؛ اولین انعام! کودک درونم خوشحال شد.

نکته اجتماعی- تربیتی: خود پاداش هست که اهمیت داره؛ قیمت و اندازه‌اش خیلی مهم نیست!

اما در ادامه موضوع استرس از مطلب قبلی، چند تا نکته رو بگم: توی مسیر حس می‌کردم مهارت ناخودآگاه رانندگی‌م کم شده. دست‌اندازها و چاله‌های آسفالت، که در همه روزها و وقت‌های رانندگی اصلاً توجهی بهشون نمی‌کردم، انگار که نباشن، به شدت زیر چرخ‌ها ضربه می‌زدن. کثیفی‌های همیشگی شیشه جلو هم بدجوری مانع دیدن‌م شده بود. عین زمانی که یه فرد مریض یا پیر توی ماشین باشه، احتیاط می‌کردم که تند و کج‌وکوله نرم. خلاصه که برای رانندگی باید دقت می‌کردم، یا بهتره بگم باید فکر می‌کردم!

عصر، مسیر برگشت به خانه

اولین مسافر، یک خانم. کرایه رو روی اپلیکیشن پرداخت کرد؛ تازه حس کردم که راننده تاکسی «اینترنتی» هستم!

احساس می‌کنم دیگه به اون همه تمرکز و دقتی که صبح به خرج دادم، نیازی ندارم. جرأت می‌کنم و شروع می‌کنم به شنیدن کتاب صوتی «جزء از کل». البته فقط تا نزدیک مقصد توان شنیدن دارم، نرسیده به پایان سفر، فایل صوتی رو خاموش می‌کنم.

مسافر دوم سوار می‌شه. دیگه اصلاً تمرکز گوش کردن به فایل صوتی رو ندارم؛ این بار از فرط خستگی.

پیاده که شد، مسافرم سوم به تورم خورد؛ یعنی مسافران سوم: یک مادر (یا مادربزرگ) به همراه یک پسربچه. لباس فوتبال تنش بود، یه کیف کوله‌مانند ورزشی هم دستش؛ یاد پسر خودم افتادم که از همین امروز میره کلاس و تمرین فوتبال.

مقصد: طبیعتاً یک زمین ورزش؛ دقیقاً نزدیک همون جایی که خودم هم میخواستم برم و پسرم رو از خونه دوستش بردارم؛ نهایت خوش‌شانسی!

مجموع درآمد روز اول رو به مسافتی که رفتم تقسیم می‌کنم: ۲۸۰۰ تومن به ازای هر یک کیلومتر رانندگی؛ خوبه؟ نمی‌دونم! تا بعد چی پیش بیاد...

تاکسی اینترنتیروزمرگیمسافرمسافرتاسترس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید