□ جدی جدی دارن می رن.
●چی خیال کردی ، گفتم که امسال فرق داره . حالا هم دارن دستهدسته کوچ میکنن و میرن!
□حالا چرا این موقع از سال، خیلی زوده که!
● مگه نمیبینی، همهجا خشکشده اون آبی هم که توی دریاچه مونده ، کفاف هیچکی رو نمیده ، اینها که دیگه واسه خودشون یه لشکر هستند.
□کجا میرن بهنظرت؟
●از جهت حرکتشون، حدس میزنم که بخوان برن شور آباد ، درسته که آب شیرین اینجا رو نداره ولی تا دلت بخواد آب هست.
□هیچوقت اونجا نمیرفتن. شاید اصلا این جا نمونن و برن همون جایی که تابستون هرسال میرن!
●نه ! بعید میدونم. خیلی زوده ، اونجا هنوز خیلی سرده. همهشون تلف میشن.
□حتی وقت نکردن تخم بگذارن، دیگه اون جوجههای خوشگل و کوچولوشون رو نمیبینیم.
●شاید دیگه هیچوقت اونارو نبینیم، فقط پروازشون رو سال به سال از بالای سرمون ببینیم که دارن رد میشن و میرن.
□چرا این حرفو میزنی! سال بعد دوباره میان همینجا.
●چه قبول کنی چه قبول نکنی ، اونا دیگه پاشون رو اینجا نمیذارن . میرن و یه خونه جدید واسه زمستون ها شون پیدا میکنن.
□روی چه حسابی این حرف رو میزنی؟
● اینها خیلی وقته با کم و زیاد منطقهی خودمون ساخته بودن ولی حالا که آبی واسهشون نگذاشتیم ، حالا که زمینهای باتلاق و دریاچه خشکشده، حالا که خیلیهاشون رو هم یواشکی زدیم، دیگه کارد به استخون شون رسیده بود که رفتن! اینها برگشتنی نیستن.