نسرین بهدقت گوشی موبایلش را نگاه میکرد که ناگهان پیام آزاردهندهای روی صفحه ظاهر شد: "قبض برق شما بهزودی منقضی میشود. لطفاً قبل از قطع شدن پرداخت کنید!" قلبش ترسید. «باز هم؟!» فکر کرد. از مشغلههای روزمره و هزار باری که این طرف و آن طرف دویده بود تا مشکلات کاری و خریدهای روزانه را مدیریت کند، حالا فراموشی پرداخت قبضها و اقساط هم اضافه شده بود.
نسرین از آن دسته افرادی بود که همیشه تعهد داشت تا بدهیها و پرداختهایش را بهموقع انجام دهد، اما این بار آنقدر درگیر خرید جاروبرقی و دیگر وسایلِ معیوب خانه شده بود که حتی قسط ماهانهاش هم از یادش رفته بود. گرفتاریهایش تمامی نداشت؛ هم باید فکری برای خرید وسایل جدید خانه میکرد، و هم پرداخت قبضها و اقساط از هر طرف او را فشار میآورد.
آن روز گرم تابستانی، نسرین سوار تاکسی شد و راهی بازار شد تا جاروبرقی جدیدی برای خانه بخرد. خودش را برای چانه زدن با فروشندگان، مقایسه قیمتها و شنیدن توضیحات پیچیده و فنی آماده کرده بود. بازاری شلوغ و پر سر و صدا. قدمهایش را به درون یک مغازه گذاشت، اما قبل از اینکه حتی صدای فروشنده را بشنود، دوباره صدای هشدار موبایلش بلند شد. این بار بانک بود! پیام دیرکرد پرداخت قسط ماهانهاش...
سرش از درد و دغدغه پر شد. او با مشتهایی گره کرده از مغازه بیرون آمد و روی نیمکتی نشست. به گوشیاش خیره شد و زیر لب گفت: «واقعاً این حجم از دردسر برای آدم قابل تحمله؟ همه چیز داره بهم فشار میاره... از قبض و قسط گرفته تا خرید خورهنشدنی این جاروبرقی لعنتی.»
خسته و مستأصل بود. برای لحظهای، آرزو کرد همه اینها سادهتر میتوانستند انجام شوند. بهخصوص این پرداختها که همیشه یا فراموش میشدند، یا باید از یک اپلیکیشن به اپ دیگر میدوید تا بالاخره پرداختش را انجام دهد. در ذهنش مرور میکرد که برای خرید جاروبرقی هم احتمالاً باید چند مغازه دیگر را زیر پا بگذارد. پر از ابهام و خستگی...
هنگامی که سرش را از روی گوشیاش برداشت و دوباره به اینترنت متصل شد، بهطور شانسی وارد صفحهای شد که روی گوشیاش پدیدار شده بود: مجله ویوز. صفحهای ساده اما دلنشین با اطلاعات مفید و مطالب متنوع. نسرین در ابتدا نیم نگاهی به سایت انداخت؛ بهنظرش خیلی شبیه به دیگر سایتهای راهنما رسید اما چیزی درونش او را وادار کرد بیشتر وارد جزئیات سایت شود. شاید چیزی که نیاز داشت را اینجا پیدا میکرد.
نسرین وارد بخش راهنمای خرید لوازم خانگی شد و شروع به خواندن مطالب کرد. از همان ابتدا متوجه شد این سایت نه شبیه به آن مغازهداران بامبولی است و نه شبیه سایتهای تبلیغاتی پر از پاپآپ و مزاحمت. همه چیز به زبانی روان، بدون هیچ اغراق و فضولی، پیشنهادها و تجربیات خرید را با دقت در اختیار کاربران قرار میداد. نسرین توانست در نهایت مدل مناسبی از جاروبرقی را براساس نیازهایش در یکی از مقالهها پیدا کند. حالا از نیمساعت جستجو در بین مغازهها بینیاز شده بود.
او که کاملاً درگیر شده بود، حالا میخواست بداند آیا برای قبوض و اقساطش نیز راهحلی وجود دارد؟ حس کرد شاید باید به اکتشافات آنلاین خود ادامه دهد. کمی بیشتر به گشت و گذار در سایت پرداخت و نگاهش به ویژگی خاصی افتاد که او را متعجب کرد: پرداخت مستقیم پیمان.
سایت ویوز به کاربرانش این امکان را میداد که بدون نیاز به طی کردن مراحل طولانی و پرپیچ و خم، قبوض و هزینههای خود را بهسرعت و از راه درگاه #پرداخت_مستقیم_پیمان انجام دهند. برخلاف معمول، نیازی نبود بین چندین اپلیکیشن پرداخت جابجا شود یا به فکر هزار روش مختلف باشد. همه چیز ساده، یکپارچه و بهسرعت در دسترس بود.
نسرین که حالا هم جاروبرقیاش را پیدا کرده بود و هم به راهحلی برای پرداخت قبوضش دست یافته بود، باور نمیکرد چطور همه چیز به این راحتی از روی دوشش برداشته شده است. او فوراً برای پرداخت قبض برق و قسط ماهانهاش اقدام کرد. فقط با چند کلیک ساده به درگاه پرداخت پیمان وصل شد و همه بدهیها را بیدردسر پرداخت کرد.
اتفاقی که در عرض چند دقیقه افتاد، تجربهای تازه برای نسرین بود. چیزی که تا آن لحظه هرگز آن را نچشیده بود. صفحه نمایش تلفن راحت و سریع او را به پایان مراحل کار هدایت کرد و هیچکدام از مشکلات همیشگیاش در این فرآیند ظاهر نشدند.
با لبخندی از رضایت و خیال راحت از نیمکت پارک بلند شد و به خانه بازگشت. نرسیدن به پاساژها و فروشگاههای شلوغ، مشکلات پیدرپی پرداختها و حتی نگرانی از قسطهای عقبافتاده، همه در یک چشم بر هم زدن با مجله ویوز و درگاه پرداخت مستقیم پیمان حل شد.
آن شب نسرین با آرامش خاصی به خریدهای دیگرش هم فکر کرد. حالا او میدانست با دسترسی ساده به این سایت، میتواند بدون دغدغه از راهنماییهای دقیق بهرهمند شود و قبوض و اقساطش را هم بدون دردسر در لحظه پرداخت کند. ویوز با پرداخت مستقیم پیمان برای او دنیای آنلاین را به مکانی مطمئن و لذتبخش تبدیل کرده بود؛ جایی که دیگر خبری از فراموشیهای خستهکننده یا بینظمیها نبود.
پایان