Edy golden hand
Edy golden hand
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

آشیانه عقاب ( فصل اول - قسمت دوم )


با صدای ترق توروق پنجره بیدار شدم، کنار شومینه خوابم برده بود صدای زوزه باد همه جا رو پر کرده بود،چوب داخل شومینه دیگه به تهش رسیده بود فکر میکنم بخاطر سرمای اتاق بیدار شدم البته منکر این نمیشم که صدای باد هم احتمالا تو بیدار شدنم موثر بوده، یه تیکه بزرگ چوب انداختم تو شومینه اما انگار نه انگار که قراره شعله رو بیشتر کنه و فضا رو گرم تر،خب تیکه بزرگی نبایدم به این سرعت گر بگیره اما به قول دوستان فیلسوف همیشه یه راه حل اسون تری هم هست، از کنار تیکه های چوب کنار شومینه شیشه الکل و بر میدارم و با یه حرکت سریع نصف بیشترش و خالی میکنم رو اون تیکه چوب گنده، خب بعدش دیگه مشخصه خیلی سریع تمام فصای شومینه پر شد از یه اتیش گرم و دل نشین، باد هم خودشو محکم به شیشه پنجره میکوبه، میتونم دونه های درشت بارون و که به شیشه پنجره میخورن به وضوح ببینم، خب دیگه بارون هم از راه رسید بهترین کار تو این لحظه گرم شدن کنار شومینه است کاناپه رو میچرخونم طرف پنجره تا بتونم بارون و ببینم یه پتو میندازم رو خودم و لم میدم رو کاناپه، پاهام و رو چهار پایه چوبی کوچیکی که با رو کش مخمل قهوه ای درست شده میذارم، پتو رو میکشم روم یه نگاه میندازم به شومینه و مطمئن میشم که اتیشش مناسبه و بعد به سیاهی پنجره زل میزنم و قطره های بارونی که میخورن به پنجره و تماشا میکنم، البته حالا رعد برقم بهش اضافه شده و لذت یک شب طوفانی رو برام دو چندان کرده، کاریش نمیشه کرد از طوفان خوشم میاد برخلاف نظر دیگران که میگن تو علاقه هات عجیبه اما نظر خودم این نیست کاملا هم طبیعیه، پلکام داره سنگین میشه دلم میخواست تا صبح بیدار باشم اما خب خواب هم لذت خودش و داره اونم تو این هوای عالی طوفانی، میذارم خواب منو با خودش ببره شاید فردا یه روز کسل کننده نباشه....


لینک قسمت اول

http://vrgl.ir/Nlso3

داستانرمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید