Edy golden hand·۶ سال پیشاشیانه عقاب ( قسمت سوم)درحالی که بارون مثل شلاق به شیشه میخورد از خواب بیدار شدم صبح شده بود اما هوا همچنان تاریک بود یه رعد برق بزرگ با یه صدایی شبیه انفجار همه جا رو روشن کرد چشمام و تنگ کردم نورش خیلی چشمم و اذیت کرد به شومینه نگاه کردم از اون تیکه بزرگ چوب هیچی نمونده بود همش خاکستر شده بود سرم و برگردوندم تا ببینم ساعت چنده نمیدونستم زود بیدار شدم یا اینکه مثل همیشه لنگ ظهر شده تو تاریک...
Edy golden hand·۷ سال پیشآشیانه عقاب ( فصل اول - قسمت دوم )با صدای ترق توروق پنجره بیدار شدم، کنار شومینه خوابم برده بود صدای زوزه باد همه جا رو پر کرده بود،چوب داخل شومینه دیگه به تهش رسیده بود فکر میکنم بخاطر سرمای اتاق بیدار شدم البته منکر این نمیشم که صدای باد هم احتمالا تو بیدار شدنم موثر بوده، یه تیکه بزرگ چوب انداختم تو شومینه اما انگار نه انگار که قراره شعله رو بیشتر کنه و فضا رو گرم تر،خب تیکه بزرگی نبایدم به این...
Edy golden hand·۷ سال پیشآشیانه عقاب ( فصل اول - قسمت اول )کارم شده بود نشستن تو خونه و دنبال کردن اخبار تلویزیون حوادثی که هر لحظه بیشتر میشدن بدون یه خبر خوب حتی وقتی مجری هوا شناسی میخواست گزارش بده میگفت متاسفانه اخر هفته بارونی رو در پیش خواهیم داشت - اخه چرا متاسفانه ؟؟؟بارون قشنگ ترین چیزیه که خدا خلق کرده با صدای دلنشینش روح ادم و تازه میکنه به نظر من ای...
Edy golden hand·۷ سال پیشکاش صبح نشهشاید فکر کنید یه نوشته غمگین میخوام بنویسم که کاش صبح نیاد یجورایی بخوام به مرگ اشاره کنم اما نه... دلم میخواد امشب رو تو رویاهایی که همیشه ارزو شو دارم و میدونم رسیدن بهش خیلی سخته غرق بشم ازش بیرون نیام همونجا انقدر بمونم تا واقعی بشن همه ما از این دست شب ها داشتیم و خواهیم داشت رویاهای شیرین و یا حتی غمگین چیزایی که برای دیگران قابل درک نیست امشب دلم میخواد تو رویای...