الهه هستم.
الهه هستم.
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

فرار از افکار

من با افکار خط خطی در میان وقایع خط خطی تر
من با افکار خط خطی در میان وقایع خط خطی تر

ترجیح بر آن است برای درک بهتر آنچه که نوشته شده حین خواندن موزیک گذشتن و رفتن پیوسته شنیده شود :)


معنی دلبستن ، معنی پیوستن ، معنی دل کندن ، گسستن

معنی خاطره..
آنچه بر کسی گذشته و در حافظه اش مانده!

خاطره کلمه عجیبیه ، منطقی نیست جا گرفتن این حجم از تجربه ها و احساسات و افکار و به قول شاعرمون ، گذشتن ها و چیز هایی که یادمون مونده تو پنج حرف خ ا ط ر ه !

چند روز گذشته به چیزی فکر نمیکردم . فکر هم میکردم بی نتیجه میموندن. البته نه خیلی بی نتیجه ، نتیجه فکر کردن ها میرسید به مرور خاطرات ، خاطرات تلخ و شیرینی که یادآوریشون روحم رو نیشگون میگرفتن. خیلی تلاش کردم که فکر نکنم . خیلی برنامه ریزی کردم که زمانی برای فکر کردن نداشته باشم . فرار میکردم از فکر کردن و به هر نحو و شیوه و ترفندی درگیر پرت کردن حواس خودم و بستن راه خیال و رویا و افکار بودم اما .. موفق نشدم . باز گوشه ایی از روز باقی میموند که هجوم احساسات و افکار این موانع رو کنار بزنن و وجودم رو دربر بگیرن و ... باقی ماجرا .

یه روزی، وقتی که افکارم بالاخره زمانی رو برای حمله به مغزم و یادآوری خاطرات پیدا کردن ، برعکس گذشته که اذیت میشدم، بعد از مرور اتفاقات و خاطرات به نتیجه ی جالبی رسیدم . نتیجه ایی که در آینده میتونستم ازش استفاده کنم . راستش لذت بردم از این بابت و کیف کردم باعث شد بیشتر فکر کنم .
فکر به اینکه دقیقا از چی فرار میکردم ؟ از افکارم؟ تجربیاتم؟ احساساتم ؟ خاطراتم؟ از خودم! از زندگیم!

معنی اجتناب..
ساز و کار دفاعی که فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد دوری می کند

آدم ها از خاطرات و اتفاق ها فرار میکنن ، خودشون رو مشغول میکنن برای فرار ، برای فرار از زندگی و حقیقتی که درش زندگی میکنن . فرار برای زنده موندن ، فرار برای اذیت نشدن ، برای اینکه امیدی برای آینده ی دور باقی بمونه و بتونن ادامه بدن!

میگفتم. نتیجه فکر کردن های بسیار این شد که فهمیدم اشتباه کردم! مسیر اشتباهی رو انتخاب کردم.. . اشتباه فکر میکردم که فرار و ایجاد مشغله باعث انگیزه پیدا کردن و در نتیجه باعث موفقیتم میشه .. برعکس ، فرار باعث میشه امید ، انرژی و قدرتت رو هزینه ی فرار کنی و هربار ، هرساعتی که گرفتار افکارت بشی ، به دلیل تجربه فرار ناموفقی که داشتی تصمیم بگیری انرژی و زمان بیشتری برای فرار بذاری .
عمیق تر نگاه کردم به مسئله و متوجه شدم فرار درد (واقعه رخ داده) رو بزرگتر نشون میده .. پررنگ ترش میکنه! چطور ؟ اینطور که برای شروع هرفعالیتی فکر میکنی به اینکه چقدر میتونه انجام اون کار زمانت رو ازت بگیره و مشغول نگهت داره ؟ به این فکر میکنی مبادا نقطه مشترکی بین اون فعالیت و تجربه خودت (دلیل فرار) وجود داشته باشه که یک آن توی دره افکارت پرتت کنه! اینکه اولویت اصلیت برای انجام دادن اون کار به جای رسیدن به اهدافت و رسیدگی به علایقت ، پرت کردن حواست میشه ، بعد از هر چند دقیقه ایی که برای انجام اون فعالیت میگذرونی با خودت میگی چقدر خوبه که تونستی برای فلانقدر دقیقه اون بحث رو فراموش کنی و از این بابت به خودت میبالی و به نقطه ایی میرسی که بابت انرژی و زمان گذاشتن ها در چنین فعالیت هایی که اولویت اول انجام اونها پرت کردن حواست هست، به مرور زندگی کردن رو فراموش میکنی! نه تنها زندگی کردن رو ، بلکه خودت رو فراموش میکنی! اهمیت نمیدی به اینکه چی دوست داری! اینکه چه کاری انجام بدی ، وقتت رو چطور بگذرونی ، انرژیت رو برای انجام چه فعالیتی صرف کنی و و و موارد دیگه که با بی توجهی به اونها از خودت دور و دور تر میشی . فقط میخوای فرار کنی و خودت رو مشغول کنی و باید بگم این مسئله واقعا خطرناکه ..
نقطه ایی که آدم رو از یاد خودش ببره خطرناکه .. خطرناک از این بابت که فقط اون آدم فقط زنده میمونه ، اما زندگی نمیکنه !
مثل یه ماشین ، ربات ، یه برنامه از پیش نوشته شده و تبدیل شدن به این چیز ها آدم رو یه روزی به نقطه پایان میرسونه! حالا شهامت پایان دادن رو داره یا نه .. بستگی به خودش داره.

معنی ابتدا ، معنی اشتباه ، معنی انقضا ، انتها..

راه حل چیه ؟ سادست . موندن و تماشا کردن و انتخاب مسیر درست .

معنی انتخاب.
بیرون کشیدن کسی از میان گزینه های موجود

چی میشه از این اتفاق و تجربت استفاده کنی ؟ اینکه با اتفاق افتاده رو به رو بشی و همه جوانبش رو بسنجی و تبدیلش کنی به تجربه .. هر تجربه ایی . خوب یا بد ، تصمیم تکرار کردن یا نکردنش هم با خودته .. قول میدم ازشون استفاده میکنی :) . راه حلی برای حل مسئله پیش اومده پیدا میکنی و اگرم نکردی یا نخواستی، مسیر گذشتن ازش رو برای خودت هموار میکنی .


معنی استمرار..
گذشتن و رفتن پیوسته
گذشتن و رفتن پیوسته
گذشتن و رفتن پیوسته..

فرار و گذشتن از مسئله ایی که اذیتمون میکنه بد نیست ، چه بسا اگه مسیر گذشتن ازش موازات علایق و سلیقه خودت باشه .. چی از این بهتر :)) . فرار زمانی بد و وحشتناکه که اسمش فرار باشه ، قصدش فراموشی باشه ، اینکه زمانت صرف فعالیت های بیهوده شه .. زمانی بده که اولویت اول انجامش جای علاقه و اهدافت ، تنها و تنها پر کردن زمانت باشه .


تو زندگی از چه چیزهایی فرار کردی یا میکنی ؟ حواست به خودت هست ؟ اگه نه بیا و حواست رو جمع کن . تکرار نشه!


معنی خستگی ..
پایان 98.10.8

فرارافکارگذشتنفراموشیآشفتگی
در باب چرند نویسی های روزمره (چرندیس اسبق)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید