ترجیح بر آن است برای درک بهتر آنچه که نوشته شده حین خواندن موزیک گذشتن و رفتن پیوسته شنیده شود :)
معنی دلبستن ، معنی پیوستن ، معنی دل کندن ، گسستن
معنی خاطره..
آنچه بر کسی گذشته و در حافظه اش مانده!
خاطره کلمه عجیبیه ، منطقی نیست جا گرفتن این حجم از تجربه ها و احساسات و افکار و به قول شاعرمون ، گذشتن ها و چیز هایی که یادمون مونده تو پنج حرف خ ا ط ر ه !
چند روز گذشته به چیزی فکر نمیکردم . فکر هم میکردم بی نتیجه میموندن. البته نه خیلی بی نتیجه ، نتیجه فکر کردن ها میرسید به مرور خاطرات ، خاطرات تلخ و شیرینی که یادآوریشون روحم رو نیشگون میگرفتن. خیلی تلاش کردم که فکر نکنم . خیلی برنامه ریزی کردم که زمانی برای فکر کردن نداشته باشم . فرار میکردم از فکر کردن و به هر نحو و شیوه و ترفندی درگیر پرت کردن حواس خودم و بستن راه خیال و رویا و افکار بودم اما .. موفق نشدم . باز گوشه ایی از روز باقی میموند که هجوم احساسات و افکار این موانع رو کنار بزنن و وجودم رو دربر بگیرن و ... باقی ماجرا .
یه روزی، وقتی که افکارم بالاخره زمانی رو برای حمله به مغزم و یادآوری خاطرات پیدا کردن ، برعکس گذشته که اذیت میشدم، بعد از مرور اتفاقات و خاطرات به نتیجه ی جالبی رسیدم . نتیجه ایی که در آینده میتونستم ازش استفاده کنم . راستش لذت بردم از این بابت و کیف کردم باعث شد بیشتر فکر کنم .
فکر به اینکه دقیقا از چی فرار میکردم ؟ از افکارم؟ تجربیاتم؟ احساساتم ؟ خاطراتم؟ از خودم! از زندگیم!
معنی اجتناب..
ساز و کار دفاعی که فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد دوری می کند
آدم ها از خاطرات و اتفاق ها فرار میکنن ، خودشون رو مشغول میکنن برای فرار ، برای فرار از زندگی و حقیقتی که درش زندگی میکنن . فرار برای زنده موندن ، فرار برای اذیت نشدن ، برای اینکه امیدی برای آینده ی دور باقی بمونه و بتونن ادامه بدن!
میگفتم. نتیجه فکر کردن های بسیار این شد که فهمیدم اشتباه کردم! مسیر اشتباهی رو انتخاب کردم.. . اشتباه فکر میکردم که فرار و ایجاد مشغله باعث انگیزه پیدا کردن و در نتیجه باعث موفقیتم میشه .. برعکس ، فرار باعث میشه امید ، انرژی و قدرتت رو هزینه ی فرار کنی و هربار ، هرساعتی که گرفتار افکارت بشی ، به دلیل تجربه فرار ناموفقی که داشتی تصمیم بگیری انرژی و زمان بیشتری برای فرار بذاری .
عمیق تر نگاه کردم به مسئله و متوجه شدم فرار درد (واقعه رخ داده) رو بزرگتر نشون میده .. پررنگ ترش میکنه! چطور ؟ اینطور که برای شروع هرفعالیتی فکر میکنی به اینکه چقدر میتونه انجام اون کار زمانت رو ازت بگیره و مشغول نگهت داره ؟ به این فکر میکنی مبادا نقطه مشترکی بین اون فعالیت و تجربه خودت (دلیل فرار) وجود داشته باشه که یک آن توی دره افکارت پرتت کنه! اینکه اولویت اصلیت برای انجام دادن اون کار به جای رسیدن به اهدافت و رسیدگی به علایقت ، پرت کردن حواست میشه ، بعد از هر چند دقیقه ایی که برای انجام اون فعالیت میگذرونی با خودت میگی چقدر خوبه که تونستی برای فلانقدر دقیقه اون بحث رو فراموش کنی و از این بابت به خودت میبالی و به نقطه ایی میرسی که بابت انرژی و زمان گذاشتن ها در چنین فعالیت هایی که اولویت اول انجام اونها پرت کردن حواست هست، به مرور زندگی کردن رو فراموش میکنی! نه تنها زندگی کردن رو ، بلکه خودت رو فراموش میکنی! اهمیت نمیدی به اینکه چی دوست داری! اینکه چه کاری انجام بدی ، وقتت رو چطور بگذرونی ، انرژیت رو برای انجام چه فعالیتی صرف کنی و و و موارد دیگه که با بی توجهی به اونها از خودت دور و دور تر میشی . فقط میخوای فرار کنی و خودت رو مشغول کنی و باید بگم این مسئله واقعا خطرناکه ..
نقطه ایی که آدم رو از یاد خودش ببره خطرناکه .. خطرناک از این بابت که فقط اون آدم فقط زنده میمونه ، اما زندگی نمیکنه !
مثل یه ماشین ، ربات ، یه برنامه از پیش نوشته شده و تبدیل شدن به این چیز ها آدم رو یه روزی به نقطه پایان میرسونه! حالا شهامت پایان دادن رو داره یا نه .. بستگی به خودش داره.
معنی ابتدا ، معنی اشتباه ، معنی انقضا ، انتها..
راه حل چیه ؟ سادست . موندن و تماشا کردن و انتخاب مسیر درست .
معنی انتخاب.
بیرون کشیدن کسی از میان گزینه های موجود
چی میشه از این اتفاق و تجربت استفاده کنی ؟ اینکه با اتفاق افتاده رو به رو بشی و همه جوانبش رو بسنجی و تبدیلش کنی به تجربه .. هر تجربه ایی . خوب یا بد ، تصمیم تکرار کردن یا نکردنش هم با خودته .. قول میدم ازشون استفاده میکنی :) . راه حلی برای حل مسئله پیش اومده پیدا میکنی و اگرم نکردی یا نخواستی، مسیر گذشتن ازش رو برای خودت هموار میکنی .
معنی استمرار..
گذشتن و رفتن پیوسته
گذشتن و رفتن پیوسته
گذشتن و رفتن پیوسته..
فرار و گذشتن از مسئله ایی که اذیتمون میکنه بد نیست ، چه بسا اگه مسیر گذشتن ازش موازات علایق و سلیقه خودت باشه .. چی از این بهتر :)) . فرار زمانی بد و وحشتناکه که اسمش فرار باشه ، قصدش فراموشی باشه ، اینکه زمانت صرف فعالیت های بیهوده شه .. زمانی بده که اولویت اول انجامش جای علاقه و اهدافت ، تنها و تنها پر کردن زمانت باشه .
تو زندگی از چه چیزهایی فرار کردی یا میکنی ؟ حواست به خودت هست ؟ اگه نه بیا و حواست رو جمع کن . تکرار نشه!
معنی خستگی ..
پایان 98.10.8