سلام،سلام سلام دوستان،چه خبر؟آقا ما که حالمون زیاد خوش نیست اما ولش مینویسم شاید حالم بهتر شد،عذر خواهی میکنم بخواطر این حجم زیاد تاخیر برای قسمت دوم آقا بریم!
...ناگهان صدای زنگ در بلند شد،آقا جیم سریع رفت و در را باز کرد و با فردی خوشتیپ و خوش لباس(به اصطلاح جنتلمن!)روبه رو شد و گفت:«شما؟»مرد گفت:«سلام من فرشید هستم،فرشته راهنماتون توی دنیا معنوی تا زمان دفن و خاکسپاریتون.»
-فرشته؟
+بله،مثل اینکه یادتون رفته فوت کردین!عیبی نداره کم کم بهش عادت میکنین!
-اوووم بیا تو
فرشید آمد داخل و کیفش رو کنار مبل گذاشت و کتش رو درآورد و تا کرد و سپس بر روی دسته مبل قرار داد،جیم از او پرسید:«ببخشید من یه چند تا سوال دارم ازت؟
+بفرمایید میشنوم
-الان تو میگی من فرشتم اما چرا اسمت متفاوته و اینکه وظیفت چیه و تازه چرا از در استفاده کردی؟
+به به چقدر هم سوال دارین ولی تا جایی که به من گفتن وقت زیاد داریم پس همه رو جواب میدم،اولیش اینه که خداوند سبحان تمامی زبان ها رو خلق کرده و هیچ زبانی رو بردیگری بر تری نداده همونطور که هیچ قومی رو پس اینکه اسم من عبری نیست نباید تعجب کنین و البته تعداد فرشته ها هم زیاده پس اسامی متفاوت و متنوعی وجود داره نه فقط اون اسامی متعارف و دوم اینکه من یه فرشته راهنما هستم یعنی تا زمانی که شما به خاک سپرده نشی یا بدنت تجزیه نشه من پیشت هستم و بهت کمک میکن تا توی دنیا معنوی و روحانی زندگی کنی
-پس سومی چیی یعنی اصلا دنیا معنوی چیه؟
+خوب یکم تحمل کنین میگم،دنیا معنوی بین دنیا عادی و دنیا برزخیه که کاملا شبیه دنیا عادی ولی دیگه اینجا شما هیچ نیازی نداری و تا زمانی که یک شب رو تو قبر نگذرونی و تشییع نشی و نکیر و منکر از تو سوال جواب نکنن اینجا میمونی.
جیم توی فکر فرو رفت که فرشید گفت:«ببخشید جناب جیم اجازه هست لباس هامو عوض کنم و بعد با هم بریم و دوری توی این دنیا بزنیم و البته بیشتر با هم آشنا بشیم؟»جیم گفت:«بله فرشید جان فعلا اجازه ما هم دست تویه!»
آقا شرمنده اگه بد بود،خواهش میکنم حتما نظر بدین و مشکلات رو بگین،اگر هم خوشتون اومد لایک کنین
آقا منم برم فقط اینو بگم فردا یا پس فردا حتما قسمت سومم مینویسم!(چون نوشتن تاثیر مثبتی در روحیه ام داشت!)
فعلا
امضاء:اسی که اسماعیل نیست!