ایوان هشتم/ پاییز ۹۹/ نیلوفر کریمی، باستانشناسی دانشگاه تهران
اگر قرار باشد من آدمهای دنیا را به دو دسته تقسیم کنم، آنها را به دستههای 1. «شروع نکننده» و 2. «ادامه ندهنده» تقسیم میکنم. به نظرم همه آدمها، حالا یکی با درصد کم یکی با درصد بالا، به هرحال در این دسته بندی جای میگیرند. اما ترجمۀ کتاب کاریست که برای هر دو گروه سخت محسوب میشود. مخصوصاً اگر اولین کتاب باشد، آن همه ممارست و پشت میزنشینی درحالیکه نمیدانیم آیا نشری حاضر میشود آن را چاپ کند؟ نکند کس دیگری زودتر به فکر ترجمۀ این کتاب افتادهاست؟ در صورت چاپ آیا مورد توجه قرار میگیرد؟
موضوع این مقاله با این نیت انتخاب شد که به کتاب اولیها کمک کند تا یک نقشۀ راهی داشته باشند که بدانند در هر مرحله باید چه کنند تا بتوانند کتابشان را چاپ کنند. اینجاست که این سوال اساسی مطرح میشود که من کیستم و با چه تجربهای این حرفها را میزنم؟ خدمتتان عارضم که بنده یک دانشجوی ساده هستم که به جز چندباری ترجمۀ سفارشی و یکی دوبار ترجمۀ ناداستان برای نشریات دانشگاه رزومۀ دیگری در زمینۀ ترجمه ندارم؛ پس کدام تفکر خام باعث شد تا من چنین موضوعی را انتخاب کنم و به خودم اجازه دهم که برای بقیه دستورالعمل مرحله به مرحله تهیه کنم؟ احتمالاً تفکر مهندسی و اصل استقرا!
در زمان انتخاب این موضوع فکر میکردم با وجود ید طولایم در سرچ کردن، با چندین بار بالا و پایین کردن گوگل و سایتهای انتشارات معتبر و هشتگهای اینستاگرام و جستوجو در تلگرام دیگر حتما میتوانم فرمول انتشار کتاب در یک نشر خوب و موفقیت آن را کشف کنم و به رشته تحریر درآورم. البته توصیههایی از قبیل موارد پایین وجود دارد، اما اینها تمام کار نیستند.
توصیهها:
1. انتخاب کتاب: از انتخاب کتابهای زرد، کتابی که یکبار هم تا انتها نخواندهایم، کتابی که احتمال میدهیم موقع چاپ مجبور به حذف قسمتهای زیادی میشویم (این یکی چون خیانت به خواننده است ذکر شده وگرنه چه بسا کتاب شما با موفقیت هم فروش برود) و... بپرهیزیم
2. کپیرایت: درست است که در ایران قانون کپیرایت شامل حال ما نمیشود و ما مجبور به کسب اجازه از صاحب اثر نیستیم، اما از آنجا که ما انسان قرن 21امی هستیم و با استفاده از اینترنت هم قادر به مکاتبۀ ثانیهای با هر فردی هستیم، زیباتر آن است حداقل با یک ایمیل از نویسنده یا ناشر آن اجازه بگیریم.
3.چاپ کتاب: درست است که برای ترجمۀ کتابمان روزها و شبها از چشم و کمر و انگشتانمان مایه گذاشتهایم و مهمترین سرمایه یعنی وقت باارزشمان را خرج آن کردهایم، اما نباید از ترس چاپ نشدن آن را به هر بهایی به دلالان ببازیم.
دلالانِ به اسم ناشرِ زیادی در کمین هستند تا به ازای دریافت مبالغ میلیونی به اسم هزینۀ چاپ، کتاب و پولمان را از دستمان دربیاورند. ناشران معتبر ( که خودمان هم آنها را میشناسیم) هیچگاه برای چاپ و بستن قرارداد وجهی از شما دریافت نخواهند کرد، همچنین سیستم پخش و بازاریابی گستردهای دارند که کتاب شما را به خوبی در سطح کتابفروشیها پخش میکنند و امکان فروش و دیده شدن آن را بالا میبرند، کاری که این دلالان یه هیچ عنوان قادر به انجام آن نیستند.
مسئلهای که وجود دارد این است که ما به عنوان یک آدم بدون اسم و رسم در زمینۀ کتاب نباید از ارائۀ کتابمان به ناشران معتبر و معروف بترسیم و این نکته را بهخاطر داشته باشیم که این ناشران بدون دلیل بزرگ نیستند و سختگیریهای خودشان را دارند پس نباید به سرعت ناامید شویم. چه بسا زمان بیشتری از ترجمه هم ببرد. و نکتۀ قابل ذکر دیگر این است که بپذیریم ممکن است ترجمهمان آنقدرها هم خوب نشده باشد و نیازمند وقت و ویرایش بیشتری باشد؛ خوب است که در این زمینه هوشیار و انتقادپذیر باشیم.
4. انتخاب ناشر مناسب: از آنجا که به خوبی میدانیم هربار پروسۀ ارسال کتاب برای ناشر و بررسی شدنش چیزی بین یک تا دو ماه طول میکشد، بهتر آن است که در همان ابتدا یک لیست از ناشرانی که مد نظرتان هست تهیه کنید و به ترتیب نه از معروفترین بلکه از نشری که حیطۀ کاری مرتبطتری با موضوع کتاب شما دارند شروع کنید. مثلا اگر یک رمان فانتزی ترجمه کردهاید باید به سراغ نشر موج که ناشر کارهای فانتزیست بروید.
5. اسم و طرح مناسب: دربارۀ اهمیت این مورد خودتان زیاد شنیدهاید.
این موارد به تسریع روند چاپ شما کمک میکنند اما قطعاً فرمول موفقیت نیستند. بعد از اینکه از پیدا کردن یک فرمول سرراست ناامید شدم، این فرضیه را پیش خودم طرح کردم که همۀ این مترجمان جوانی که الان موفق محسوب میشوند کارشان را از دوران رونق مجلات همشهری و داستان و ... و از آنجا ها شروع کردهاند و حالا با استفاده از آن شبکه مشغول به کارند، و اینکه دیگر نمیشود این راه را رفت و فریاد و فغان که آه راه پیشرفت جوانان بسته است، پیشکسوتان به تازهنفسان اجازۀ کار نمیدهند، حال جوان دهه هفتادی پرشور و استعداد چطور خودش را در عرصۀ ادبیات مطرح کند؟
همانطور که میبینید در این مرحله از جستوجو نا امیدی و پیشداوری قوۀ قضاوت مرا تحت تاثیر قرار داده بود و آنقدر این فرضیه در نظرم درست میآمد که به کل از انتخاب این موضوع پشیمان شده بودم. به همین خاطر با خود گفتم به جای این کار مصاحبهای با یک مترجم جوان ترتیب دهم تا خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. و همین تصمیم درِ تازهای از این موضوع را به روی من گشود.
برای مصاحبه چند گزینه در نظر گرفتم و قبل از هماهنگی برای انجام آن شروع به تحقیق دربارۀ زندگی این مترجمین جوان کردم. با خواندن رزومۀ کاری هرکدام بیشتر و بیشتر از این قضاوت هیجانی خودم پشیمان میشدم؛ سالها مطالعه و تحصیل، راه اندازی کارگاههای ترجمه در فضاهای مختلف، دهها ترجمۀ داستان بلند و کوتاه که اصلاً معروف نشده بودند.... و بعد از همۀ این موارد بعضاً بعد 6 تا 10 سال در انتشارات خوبی مشغول به کار ترجمه شدند و اسمشان به عنوان مترجم خوب سر زبانها افتاده بود. این راه سخت و نفسگیر راهی بود که جوانان دهۀ 60 برای موفقیت طی کرده بودند و برای منِ جوان امروزی که به دنبال سریعترین و پربازده ترین راهها بودم قابل تصور نبود.
احتمالاً در آغاز این مقاله انتظار نداشتید که راه حل مطرح شده در آن صرفاً تلاش و سختکوشی و پیگیری باشد، همانطور که من موقع انتخاب این موضوع قصد گفتن چنین حرفی را نداشتم، اما باید اعتراف کنم که بسیار بسیار از این نتیجه خرسندم؛ خوشحالم که هنوز کاری در دنیا وجود دارد که با تلاش و سختکوشی درست میتوان در آن نتیجه لازم را گرفت نه با حمایت و پول و پارتی.