به بهانه دیدن چند تا کلیپ از سریال مورد علاقم. دارم برای بار چندم دوباره میبینمش. از بین همه سریالهایی که این سالها دیدم، یکی از ماندگارترین اوناست. اینقدر که این سریال احساساتم رو قلقلک میده، هیچ چیز دیگه ای اینقدر روی من تاثیر نداره. یه دیالوگ تو قسمت اول یا شایدم دوم سریال هست که شخصیت اول مرد به دختر میگه: تو این دنیا هیچ چیز ابدی وجود نداره. قوی ترین غم ها بعد از هزار سال از یاد میره و همینطور قویترین عشق ها. نظر تو چیه؟ و دختر جواب میده: عشق غم انگیز.
این ایده و تم اصلی سریاله. همه شخصیتها طفلکین. و تقدیر و سرنوشت بازی عجیبی رو باهشون انجام میده. تو هر قسمت هم میخندی و هم از صمیم قلب اشک میریزی. دیالوگها عالین و هربار تو رو با چالشی روبرو میکنند که باعث میشه اعتقادات و باورهاتو بازخوانی کنی. از اون سریالهاست که باید حتما دو بار دیده بشه. دفعه اول سریال رو از دید انسانی میبینی و دفعه دوم از دید خدایی. و این دید خدایی خیلی جالبه. تازه میفهمی اینجا فلان اتفاق چرا افتاد یا فلان حرف چه تاثیری میذاره رو زندگی و .... .
به جز اینکه سریال جالبی است برای کسانی که به فضای فانتزی و تراژیک علاقه مند هستند، برای خودم یه جور تلنگره. چرا اینقدر بهش واکنش نشون میدم. چرا اینقدر باهش گریه میکنم. چرا اینقدر همذات پنداری دارم، چرا؟
البته به قول دوستی نباید بگم چرا بلکه باید از عبارت چطور استفاده کنم. چی شده که من اینقدر با این سریال احساساتی میشم. چرا کلا عشق غم انگیز برای من اینقدر تاثیربرانگیزه؟ جوابش احتمالا اینه که خودم در زندگی عشق غم انگیز داشتم. و به قول شاعر، خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران.
این سریال همه عناصری که بهش حساس هستم رو داره. دختری که تنهاست. نامادری سختگیر. حسرت و آرزوی مهر مادری. به دنبال یار و همراهی حمایتگر. در عین حال قوی و مستقل. و در نهایت عشقی که غم انگیزه و با فقدان یکی از طرفین به پایان میرسه. دختر دلشکسته. دختری که عمیقا دلتنگه و در انتظار پایان شادی است که دور از دسترس به نظر میرسد.
این خلاصه زندگی و احساسات منه. و این سریال به بهتری وجهی تونسته این مفاهیم رو در خودش جا بده. اونم با دیدی شاعرانه و فیلسوفانه. با تم پاییز و زمستان. پاییز فصل مورد علاقه منه. چون زیباست و در عین حال غمگینه. برعکس بهار که زیبای شاد و جوانه. پاییز انگار آخرین درخشش شعله زندگی است که بعدش سرما و سیاهی و غم و تاریکی است. پاییز منم که سعی میکنم وجودمو زنده نگه دارم و به تاریکی تسلیمش نکنم.
پ.ن: اسم سریال هست "گوبلین، خدای بزرگ و تنها"