ویرگول
ورودثبت نام
fateme yaghoubi
fateme yaghoubiنویسنده و استراتژیست محتوا| تولیدکننده محتوا
fateme yaghoubi
fateme yaghoubi
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

غَمهات رو کوچیک نشمار!

کی گفته که تمامِ سختی‌های زندگیِ هرکس باید مثل داستان‌های افسانه‌ایِ افراد موفق خیلی سخت و گریه‌آور و طاقت فرسا باشه؟

رفیق سختیِ زندگی‌ تو، می‌تونه گریه مادرت باشه، دقیقا همون لحظه‌ای که اشکش رو می‌بینی که داره از گونه‌هاش میاد و کاری نمی‌تونی بکنی، نمی‌تونی مرهم قلب و دردش باشی و پا‌به‌پای غصه‌هایی که می‌خوره، توام آب می‌شی؛

شاید نقطه فروپاشیِ تو دیدن موهای سفید و کمرخم شده و دستای پینه بسته پدرت یا دیدنِ زندگی سخت برادرت و تماشای غم‌های خواهرت و ناتوانیِ تو، تو حل کردن مشکلاتشون باشه؛

سختیِ دنیات می‌تونه مهاجرت بهترین‌ دوستت باشه، اونجایی که تمامِ خیابونای شهر و‌ وجب به وجب باهاش رفتی و‌ اسم تک‌تک کافه‌ها رو‌ حفظی و‌ کاشی‌ها و خیابون‌ها و کوچه و پارک و آسمون، اسم و چهره‌شو به یاد تو میارن و اشک رو مهمونِ چشمات می‌کنن؛

حتما نباید دردت شکل دردِ دیگران باشه که، دردِ تو می‌تونه دختر بودن تو جامعه باشه، اونجایی که اسم غیرت و فروکردن تو سلول به سلول مغزت و احترام به خواسته‌ها و خودت بودن رو بی‌حیایی و دفاع کردن از حق و‌‌حقوق خودت رو سلیطه‌گی دونستن، دقیقا دردِ بزرگِ توئه.

شب‌ها و روزهایی که نمی‌دونستی کدوم رشته بری، چه کاری پیدا کنی، نمی‌دونستی چه مهارتی داری، همون موقع‌هایی که شب تا صبح به خودت و ذهنت لیچار بار می‌کردی و‌ تو دوراهی بودی، لحظات سخت تو بودن؛

ساعت‌هایی که مجبور بودی به حرف کارفرما یا سرپرست از خود‌راضیِ مغرور بی‌منطقت گوش کنی و فقط بگی چشم، آزرده‌ترین و سیاه‌ترین لحظات تو بودن.

اون دقیقه‌هایی که غم به تار و پود وجودت حمله کرده بود و‌ تو بی‌دفاع گوشه رینگ افتاده بودی و مشت می‌خوردی و حتی کسی رو نداشتی گوشِ شنوای دردات باشه، دردِ سخته توئه

از نخریدنِ لباس موردعلاقه‌ت به‌خاطر حسابِ خالیت و نرسیدن به آرزوی چند‌ساله‌ت بابت محدودیت و صرفه‌جویی کردن تو دانلود، بابت هزینه زیاد اینترنت و قانع شدن و‌ پذیرفتن شکلِ واقعی زندگیت بابت جغرافیا و فرهنگ و چهره و هزاران دلیل دیگه، همه به نوعی می‌تونه مشکل و سختیِ تو باشه، هرکدوم با درجه سختیِ خاص خودش.

همیشه که نباید داستان سخت و افسانه‌ای از غم‌هات تعریف کنی

ببوسشون، زندگیشون کن، حسشون کن، یه وقتایی بجنگ، بغلشون کن، ولی ببینشون، اونا بخشی از تو، اصلا اونا خودِ تواَن‌.

یه جایی از زندگیت می‌رسه که دیگه باید شکل‌های مختلف سختی و درد و ببینی و اونجاست که با خودت می‌گی:

چاره‌ای نیست، من باید از بینِ غبارِ انبوه درد و مشِقت رشد کنم و عبور کنم.

عمر دردهات کوتاه❤️

📝 فاطمه یعقوبی


داستانکارزشمندیدرس زندگیدلنوشتهتجربه شخصی
۱
۰
fateme yaghoubi
fateme yaghoubi
نویسنده و استراتژیست محتوا| تولیدکننده محتوا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید