خودم ترجیح میدم به جای اینکه بگم بعد از دوازده سال سیگار رو ترک کردم، بگم بعد دوازده سال سیگاری بودن دوباره یک آدمِ غیرسیگاریام.
تو انگلیسی به آدمایی مثل کسی که من بودم، میگن Heavy Smoker. هر روزم رو با سیگار شروع میکردم و با سیگار تموم میکردم. تمام برنامههایی زندگیم (بدون اینکه خودم خبر داشته باشم) بر محور سیگار بود.
قبل و بعد همه جلسههای کاری ( بخاطر شغلم مجبورم جلسههای زیادی با کارفرماها داشته باشم)
قبل و بعد از هر وعده غذایی
بعد خوردن هرچیزی حتی یک لیوان آب!
بعدِ خوشحالی و عصبانیت
باورم نمیشه انقدر اسیر سیگار بودم و خودم خبر نداشتم.
انقدر با سیگار کشیدنم منو میشناختن که بعضی دوستام فکر میکنن هنوزم دزدکی سیگار میکشم.
راستش پارسال اینموقع که سیگار رو گذاشتم کنار، هیچوقت فکر نمیکردم ترک سیگار توی یک سال اینقدر روی زندگیم تاثیر مثبت بذاره.
من توی یک سال گذشته هم دوچرخهسواری رو شروع کردم و هم دماوند و علمکوه و سبلان رو صعود کردم. درحالی که وقتی سیگاری بودم تو سیسالگی حس پیرمردی رو داشتم که این کارا براش غیرقابل تصوره.
امروز امومدم این چند خط رو بنویسم که:
1. این اتفاق مهم زندگیم رو ثبت کنم و همیشه یادم بمونه که چه کار بزرگی برای خودم انجام دادم.
2. به کسی که به فکر ترک سیگاره بگم این کار نه تنها کار سختی نیست، بلکه انقدر آسونه که بعد انجام دادنش افسوس میخوری که چرا زودتر اینکارو نکردی.
بعداً درباره انگیزههایی که باعث شدن سیگار رو ترک کنم و آدمایی که کمکم کردن بیشتر مینویسیم.
اما عجالتاً، اگر شما هم سیگاری هستی و به فکر ترکی، یا اگر از عزیزانتون کسی سیگار میکشه و میخواد ترک کنه، هر سوالی دارین تو کامنتا ازم بپرسین. من مشاور ترک سیگار نیستم و ادعایی هم ندارم. اما چون خودم این راه رو رفتم خوشحال میشم اگه تونستم کمکی بکنم.