برای این مطلب، دنبال عکس مناسب می گشتم. سرچ کردم team working و عکسهای فانتزی گونهای برایم باز شد. سه تا پنج نفر انسان خوشحال (که معمولا یک یا دو نفرشان خانم هستند) دور یک میز دارند به یک کاغذ یا مانیتور لپتاپ اشاره میکنند. همه چیز گل و بلبل. اما کار تیمی این است؟ بله همین است؛ اما هر سه سال یک بار! در نهایت به این عکس رضایت دادم:
کار تیمی برای هرکدام از اعضای تیم، تعریف متفاوتی دارد و بسته به محصول و روندی که تیم طی میکند، تعریف مشترکی به وجود میآید که منحصر به فرد است. گاهی این تعریف هرگز حتی به زبان هم نمیآید اما وجود دارد (که شاید بتوان به آن روح تیم گفت).
وقتی میخواستم این مطلب را بنویسم، داشتم به زبان مشترک مدیر محصول با اعضای تیم فکر میکردم. اما با مقدمهی بالا، به این سوال رسیدم که «در این تعریف مشترک، مدیر محصول چه نقشی دارد؟»
به نظرم، مدیر محصول برای ساختن این تعریف مشترک بیشترین زمان را باید بگذارد و بدون اینکه آن را نشان بدهد، این تعریف را بسازد. یکی از اتفاقهایی که مدیر محصول باید رقم بزند، ایجاد زبان مشترک با هرکدام از اعضای تیم است. بسته به میزان صمیمیت، موقعیت و کارکرد فرد در گروه، مدیر محصول باید با هرکدام از اعضای تیم خودش، زبان خاص آن فرد (یا افراد روی یک قسمت از کار) را داشته باشد.
همه ما اسکرام (یا روشهایی با کارکرد یکسان) را میشناسیم (به اندازه ی خودمان) و آن را پیاده میکنیم (به حدی که میتوانیم). اما چیزی که دو مدیر محصول را از هم متفاوت میکند، این است که بتوانیم تشخیص بدهیم در هر زمان، وقتی با افراد تیم میخواهیم برخورد کنیم، چه ادبیات و لحنی داشته باشیم.
پ.ن: شاید این مطلب، بعدها ادامه داشته باشد.