برایم مینا میشوی؟ صورت هر دوتایمان گرد بود، یعنی هست اما خب درباره آن زمانها صحبت میکنم. صورت گرد، پوست گندمی با چشمهایی بزرگ، خیلی بزرگ. وقتی میخندیدیم…
زندگی از پشت پرده حباب حال عجیب و ناخوشی داشت که توضیح دادنش برای دیگری از توانش خارج بود. حس میکرد در یک حباب گیر افتاده. مثل وقتهایی که در استخر میروی زیر آب…
دروغی خوشبو مثل هلو تا حالا دروغی شنیدهای که زیباییش چشمت را آرام کند؟ او نگاه کند توی چشمانت و راحت دروغ بگوید؟ تو بفهمی اما به روی خودت نیاوری؟ من شنیدهام.…
دیواری مخصوص زل زدن چهارشنبه روز شلوغی بود، با خودم فکر کردم باید یک بلایی سر این زمان مرده وسط جلسهها بیاورم تا بیشتر نمیرند. رفتم مطب دکتر. نه اول وقت بود و…
آهستگی آهستگی را من انتخاب کردم. قرار شد دربارهاش بنویسیم. اما هیچ نقشه ذهنی نداشتم. دوستم پرسید اصلا آهستگی یعنی چه؟ همینطور که داشتم دانهدانه…
دفعهی پیش آدم بودم دفعهی پیش آدم بودم، ظرفیت بخشهای دیگر تکمیل شده بود و شفتائیل گفته بود: «ببخشید، کاریش نمیشه کرد. بیشتر از این هم نمیشه صبر کرد، گِلِ و…