ف.دال·۷ سال پیشدردهایی که نگفتیم، فریادهایی که نکشیدیمآرزو کردم که کاش نشستن زیر دوش حمام، اوضاع رو تغییر میداد! قسم میخورم حاضر بودم بیست و چهارساعت کامل بخار گرم و مرطوب و هوای گرفتهی حمام رو تحمل کنم اما وقتی میرم بیرون، خانوادهام عوض شده باشن! یا حداقل به پنج سال جلوتر یا پنج...
ف.دال·۷ سال پیشبرای آنها که خواستند اما نتوانستندمن همیشه فکر میکردم نرسیدن خیلی درد داره... واقعا تصور کنید از ته دل چیزی یا کسی رو بخواید ولی نشه یا بهش نرسین! چه حسی داره؟ به نظر من شبیه گیر کردن توی یه راهروی تنگ و تاریک با سقف کوتاهه! پر از حس خفگی. پر از کلافگی...
ف.دال·۷ سال پیشغرق در آسمان و زیر آوار ابرهاروی مبل بزرگ قهوهای رنگ چهارزانو زده بودم و پرتقال پوست میکندم، که خبر سقوط هواپیمای تهران-یاسوج از تلویزیون پخش شد. به این فکر میکردم که پوستهای پرتقال رو کجا بذارم... زیر چشمی به مامان نگاه کردم که دستش رو گذاشته بود زیر چونه...