فِدال
فِدال
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تفاوت‌طلبی

من همیشه دوست داشتم متفاوت باشم و این تفاوت نه به خاطر جلب توجه دیگران یا اثبات چیزی درباره خودم به دیگران، بلکه به خاطر فرار از عادت‌های عجیب و غریب مردم در انتخاب‌هایشان بود. مثل اینکه لباس عروس‌ باید سفید باشد، بلوندها جذابند و ویلچر آدم‌های معلول سیاه. به خودم قول دادم اگه روزی پیر شدم و قرار شد چرخ‌های یک ویلچر به جای پاهایم مسیر زندگی‌ام را ادامه دهند، یک ویلچر قرمز برای خودم بخرم (البته به شرطی که بتوانم این را به دیگران بفهمانم!). این انتخاب نه به خاطر چشمگیر بودن یک ویلچر قرمز در ردیف صدها ویلچر مشکی است و نه به خاطر اینکه طرفدار دوآتشه پرسپولیس باشم (ظاهرا همه کتابخوان‌هایی که می‌نویسند از فوتبال بیزارند!). فقط به خاطر اینکه به خودم ثابت کنم حتی اگر روزی زندگی مرا مجبور به زندگی بدون دست‌ها و پاهایم کرد هنوز هم از حق انتخابم برای رنگ نشیمنگاه همیشگی‌ام کوتاه نخواهم آمد. از اینکه آدم‌ها ساعت‌های زندگی‌شان را به چهار قسمت تقسیم کردند و همه قرار گذاشتند که زندگی را در ربع و نیم و ۴۵ دقیقه زندگی کنند، بیزارم. اگر روزی عاشق شدم معشوقم را در ساعت ۷ و ۲۳ دقیقه به کافه‌ای دنج دعوت خواهم کرد و پایبندی او را به ساعت و دقیقه قرار، معیار دوست داشتنم خواهم دانست. می‌خواهم روز عروسی‌ام آهنگ غمگین پخش کنم و وصیت کنم در مراسم خاکسپاری‌ام اهنگ شاد مورد علاقه‌ام پخش شود.

من از همه قانون‌های نانوشته و نوشته دنیا بیزارم(نانوشته‌ها بیشتر) به نظر من همه قانون های دنیا را باید پاک کرد و بعد هیچ قانون جدیدی ننوشت.

فلسفهدلنوشتهتنهایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید