ویرگول
ورودثبت نام
محمد فکری
محمد فکری
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

طرز تهیه تنهایی در آشپزخانه عشق

معرفی مزدک دانشور باعث شد بخوانمش، عکس هم از صفحه اوست. چند داستان کوتاه با محوریت زندگی انسان معاصر با ترجمه‌ای خوب از مژده الفت. سه برش از داستان نخست کتاب را مزه کنید.

تنهایی بخارپز

برای دو نفر

مواد لازم: دو آدم، یک رابطه

طرز تهیه: روزهای شادی را می‌گذرانیم. لذت باهم بودن را تا زمان جوش آمدن تندتند با تمام مراحل زندگی مخلوط می‌کنیم. دوستان را به رابطه اضافه می‌کنیم. سینما می‌رویم. بیرون که می‌آییم چیزی از فیلم یادمان نیست. فقط گرمای دستی را حس می‌کنیم که تمام مدت توی دستمان بوده. وعده و وعید می‌دهیم و وقتی حسابی زیر فشار وعده‌ها له شدیم، دروغ ها را اضافه می‌کنیم. هر وقت خوشبختی شروع به قل قل کرد، شعله‌ی زیر رابطه را خاموش می‌کنیم و می‌گذاریم مدتی به حال خود بماند. وقتی به دمای اتاق رسید، ادویه‌هایی مثل حسادت و دعوا را به میزان دلخواه اضافه می‌کنیم. در صورت تمایل، می‌توان خیانت را هم به آن اضافه کرد. ‌وقتی رابطه کاملاً سرد شد، آن را همراه اشک سِرو می‌کنیم.

طرز تهیه تنهایی در آشپزخانه عشق
طرز تهیه تنهایی در آشپزخانه عشق


تنهایی مطلق

برای یک نفر

مواد لازم: یک آدم. ورود به روابط متفاوت. هرچه بیشتر، بهتر.

طرز تهیه: هم مرد می‌تواند تهیه‌اش کند هم زن. تهیه‌اش مشکل است و مهارت زیادی می‌خواهد، چون درست کردنش زمان زیادی می‌برد. در مقایسه با انواع دیگر تنهایی، آماده کردنش سخت‌تر، اما حاصل کار به همین نسبت خوشمزه‌تر است. روابط بسیاری را تجربه می‌کنیم و مخصوصا روزهای اول هر رابطه را با هیجان خاصی می‌گذرانیم. بوسه‌ها را با زیباترین کلمات مخلوط می‌کنیم. هر بدن تازه را مثل مکانی ناشناخته فتح می‌کنیم. برای طولانی نشدن رابطه‌ها باید بکوشیم به ناخشنودی بی‌پایان برسیم. ناخشنودی روزافزون و هر روز بیش‌تر در خود فرو رفتن به لذیذتر شدن تنهایی کمک می‌کند. وقتی فرد چنان خسته و غمگین شد که دیگر توان ادامه‌ی رابطه را نداشت، تنهایی مطلق حاضر است. با الکل سِرو شود.


تنهایی مخلوط

برای تعداد زیاد

مواد لازم: یک نفر، یک شهر

طرز تهیه: خیلی سریع آماده می‌شود، اما به مهارت و تجربه زیادی نیاز دارد. شهر مؤنث است، پس این دستور پخت بیش‌تر به مذاق آقایان خوش می‌آید (خانم‌ها می‌توانند جور دیگری تهیه‌اش کنند). برای بهتر شدن نتیجه، باید شهر خوش آب و رنگی انتخاب شود. وقتی به حد کافی تشنه‌ي تنهایی شدیم، با روحی کاملا بی‌دفاع شروع می‌کنیم به پرسه زدن در شهر. برای تک تک کوچه‌ها، سنگ‌های پیاده‌روها، تیرهای چراغ برق و ساختمان‌ها (به خصوص بناهای تاریخی) بار معنایی متفاوتی پیدا می‌کنیم و تمام روز گشت می‌زنیم. به حرف آدم‌های اطرافمان گوش می‌دهیم و برای هر کدام داستانی می‌سازیم. غمگین می‌شویم. در چهره‌ی آدم‌های تنها غم را می‌جوییم، در چشمان زوج‌های خوشبخت قهقهه را، در وجود جوان‌ها هیجان را و در سالخوردگان مرگ را. این احساسات در هر گوشه و کنار شهر پراکنده است. گاهی سر بلند می‌کنیم به تماشای آسمان، اما افراط در این کار مایه‌ی امیدواری است و طعم تنهایی را خراب می‌کند. وقتی شهر حسابی شکل تنهایی را به خود گرفت، به راه رفتن پایان می‌دهیم و کنار دیواری می‌نشینیم و می‌گذاریم احساساتمان سرد شود. وقتی تنهایی مخلوط به دمای پاییز رسید، برای سِرو آماده است. نوش جان.

معرفی کتابیکتا کوپانتنهاییعشقرمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید