اگر قرار باشد "پرداخت مستقیم" را به یک فرد تشبیه کنیم، احتمالا زنی باشد که در کوچهپسکوچههای خستهی شهر زندگی میکند.
زنی با چادر مشکی کهنه، اما سری بلند و چشمانی که تمام دردهای دنیا را به دوش میکشد، بیآنکه حتی یک بار شکایت کند.
او زنی است که اگرچه زندگی بارها و بارها خواسته خمَش کند، اما هرگز به خودش اجازه نداده زمین بخورد.
چادرش را محکمتر گرفته، اشکهایش را در سکوت پاک کرده و باز به راه افتاده.
از آن زنهایی که اگر شهر هم ویران شود، هنوز گوشهی خانهای، چراغی روشن میماند، چون او هست.
این زن، مثل خیلی از زنان و دختران این سرزمین، از همان کودکی یاد گرفته که برای زندگی باید جنگید.
هیچوقت فرصت نداشته به خواستههای خودش فکر کند.
دستهای زبر و ترکخوردهاش پس از سالها کار در خانههای مردم، هنوز بوی لباسهای شستهشدهی غریبهها را میدهد.
شوهرش؟ یک روز، جوانی پر از امید بود.
اما بعدها همان جوان پرامید، زیر بار سنگین اعتیاد له شد.
بارها خانه را ترک کرد، بارها پول اندکی که با سختی به دست آمده بود را گرفت و رفت.
زن اما ماند؛ برای بچهها.
او شبها کنار یک چراغ کمنور مینشیند، جوراب میبافد و هر ریالی که به دست میآورد را جمع میکند تا شهریه مدرسه بچهها را بدهد، تا قبض برق خانهای را که هنوز کمی از گرما و امید در آن مانده، پرداخت کند.
این قهرمان بیصدا، هیچگاه فراموش نمیکند که زندگی مثل همان برق، بیرحم است؛ اگر قبضش را پرداخت نکنی، همه چیز تاریک میشود.
او مثل بسیاری از مادران این سرزمین، میداند زندگی چقدر میتواند بیرحم باشد، اما باز هم تسلیم نمیشود.
مثل همان چیزی که ما "پرداخت مستقیم" صدایش میزنیم، بیصدا و بیمنت کارش را انجام میدهد.
قبضها را سر وقت پرداخت میکند، قسطها را تسویه میکند و در پایان روز، وقتی همه خوابیدهاند، به گوشهای میرود، چادرش را روی سرش میکشد و از خستگی به خواب میرود.
این زن همیشه پیش از آنکه کسی متوجه شود، مشکلات را حل کرده است.
نه نیازی به یادآوری دارد، نه منتظر تشکر است.
چراغ خانه که روشن است، قسطها که پرداخت شدهاند، سفره که پهن است، کافیست برایش.
این شخصیت چه قدر شبیه "دایرکت دبیت" خودمان است؛ بیصدا، بیمنت، و همیشه در خدمت آرامش.
#پرداخت_مستقیم_پیمان
پینوشت: تصویر هدر واقعی و مربوط به زنان و دختران ایران در 120 سال پیش است.
منبع تصویر: تاریخ ما