فوزیه یکتاپور | fz.yektapour
فوزیه یکتاپور | fz.yektapour
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

عاشقانه‌های بعد از شکست عشقی....

پریشب با خودم فکر میکردم شاید یه دنیای دیگه‌ای وجود داره که همهههه عشق‌هایی که از دست ما در رفتن، رفتن اونجا..⁣
دورهم نشستن و به ریش ما میخندن..⁣

یه سری‌هام البته زانوی غم بغل کردن که چرا بین ۲ دنیا گیر کردن.. ⁣
بین دنیایی که میکشدشون سمت عشق‌های از دست رفته باقی و دنیایی که صاحب اون قلب عاشق توشه و هنوز ریز میتپه واسه معشوقه‌ش..⁣

هرکدوم از قلب‌ها اسم ۲ تا معشوق رو حمل میکنن، انگار که با اتکت روشون زده باشن؛⁣
علی و مریم / علی و فاطمه / علی و ماهان⁣
یا مثلا ⁣
زهرا و مهدی / شیرین و فرهاد / الهام و علی

هر عشقی واسه خودش یه سرزمین داره که توش بگرده..⁣
یهو چشمت میخوره به یه دشت درندشت و میبینی یه قلب قرمز واسه خودش داره پادشاهی میکنه.. ⁣
راه میره و میرقصه.. میخونه و پرواز میکنه... ⁣
خوب دقت میکنی!⁣
میبینی روش نوشته امیرعباس و آلاء...⁣

اما خیلی اوطرف‌تر تو یه فضای خیلی کوچیک یه عالمه قلب تو سر و کله هم میزنن...⁣
اسماشون انقدر قر و قاطی و زیاده که حتی نمیشه تشخیص داد کی مال کیه!⁣
یه سری‌هام لابلاشون هستن که انگار نمیخوان اونجا باشن اما از بد روزگار افتادن تو اونجا و دست و پا میزنن واسه بیرون اومدن..
انگار که گیرن بین مرز!
نصفشون این طرف و نیم دیگه‌شون اون طرف خط..

اونجا همه آزادن اما تو محدوده خودشون!⁣
هیشکی حق نداره وارد حریم کس دیگه‌ای بشه..⁣
اونجا همه به این قانون پایبندن، حتی قلب‌هایی که جاشون تنگه و اسماشون زیاد!⁣
قلب‌هایی که وسط زمین و هوان!

و فقط عشق‌های یک طرفه‌ن ک آزادانه واسه خودشون چرخ میزنن و میگردن تا یار هم‌قالب خودشونو پیدا کنن و جفت شن... امیدشون به اینه که شاید قلب اونی که رو زمین دوستش داشتن و بهش نگفتن رو پیدا کنند و دو دستی بچسبن بهش تا ته عاشقانه‌ها...⁣

محو تماشایی که یهو یکی داد میزنه:⁣
با وفاها یه طرف، بی وفاها طرف دیگه...⁣

تعجب میکنی!⁣
میخندی!⁣
مگه اینجام باوفا و بی‌وفا داره؟!⁣
اینجا دیگه هرکی واسه خودش یاری داره...⁣

یهو سروکله یه قلب گنده پیدا میشه⁣،
رو به بی‌وفاها میگه: شما که هنوز ناخالصی دارین.. نمیخواین عاشق بشین؟!⁣
بعد دست میزاره رو چندتاشون که ستاره دارن، قرمزترن، بیشتر میتپن و انگار اسم‌های روشون داره محو میشه، اونا که لب مرز موندن، میکشدشون بیرون، اون قلب‌های تک پر رو صدا میزنه که:⁣
فائزه بیا اینم احسان که یه عمر دنبالش بودی.. حالا واست آماده شده!⁣
محمد بیا لیلاتو ببر...⁣


میره سمت باوفاهای تک سرزمینی، همون یدونه قلبی‌ها که زمینشون خیلی فراخ بود، یه نیم نگاه کافیه تا بفهمه آتیش عشقشون چقدر گرم و بلنده، میخنده و میگه: شعله‌تون همیشه روشن..⁣

تهش هم دوباره رو به بی‌وفاها سرش رو با افسوس تکون میده و میگه: محض خاطر آرامش دل، برین خالص شین!⁣


از دور وایسادم سرزمین جدیدیا رو دید میزنم و با خودم‌ میگم: چی شد که اینا جدا شدن از بقیه؟؟
ندا میاد:
اینجا دیگه خبری از شکست عشقی نیست...
قلب هرکی مال هرکی باشه، حتی اگه تو سرزمین شلوغ‌ها باشه، بالاخره یارشو پیدا میکنه..
اینجا هر قلبی که مهر خورده روش، تا آخر مال همونیه که مومش رو داره تا وقت جفت شدن مهر و موم همدیگه بشن..
اینجا نمیشه یه قلب باشی و هزارتا خاطرخواه..
نمیشه اسم یکی رو روت بنویسی و با ۱۰ تا دیگه بگردی..
یا یه نفر، یا هیچکس!


البته اینجا حساب قلب‌های درگیر از اون فی قلوبهم مَرَضا جداست!
اونا تا ابد محکومن به غرق شدن تو منجلابی که ساختن و هیچوقت نمیفهمن عشق واقعی چه مزه‌ای داره..
اونا گنهکار تمام عیارن!
اونا، همونان که زدن صد تا دل شکستن و تهشم به هیشکی دل نبستن..
همونان که دل معشوق رو بردن و خرد کردن و از ذره‌هاشم نگذشتن..
اونا تا جهان هست و قلب عاشقی میزنه، محکومن به حسرت خوردن!
اما قلب‌های درگیر، مشکلشون اینه که حال خودشونو نمیفهمن!
انگار که در آن واحد، تو یه موقعیت‌های خاص، هم عاشق‌اند و هم فارغ..

غصه‌م میشه واسه قلب‌های درگیر.. با لب و لوچه آویزون زل میزنم بهشون که چه بیمار و شیدا شدن از درد بی‌دردی!

ولی یه راه هست واسه برگشتشون...
+ چه راهی؟!
از ته دل عاشق بشن..
اون وقتی که اینا سینه سوخته یکی بشن، دنیا رنگش عوض میشه!
تیره میشه.. تار میشه.. رنگ میبازه..
اما بعد صوفیانه به تماشای سماع میشینن و همه‌چی رو از اول خلق میکنن واسه خودشون...
این قلب‌ها، تعدادشون خیلی کمه اما کیفیت کارشون بالاست.. واسه همین جاشونم از بقیه جداست!
میزاریمشون روی موج‌های دریا...
+ دریا چرا؟!
چون جزر و مد دارن اما هیچوقت از عمقشون کم نمیشه..



سر برمیگردونم سمت دریا..
گرم تماشام که یهو به خودم میام!
چشم باز میکنم و میبینم تو دنیای آدم‌ها گیر افتادم!
آدم‌هایی که یه قلب دارن و هزارتا معشوق..
آدم‌هایی که هزار سال هم بگذره بازم تک میپرن..
آدم‌هایی که قلبشون همیشه تنهاست..
و آدم‌هایی که درگیر عشقن و از عاشقی دور..


یه نگاه به خودم میندازم،
یه نگاه به دور و برم،
و میپرسم:
واقعا کی میدونه...
بعد از هر عاشقانه‌ای،
عشق‌هایی که از دستمون در میرن، کجا میرن؟!

عشقداستان کوتاهداستان عاشقانهعکس نوشتمکتب‌خونه
دانش آموخته حقوق، سابقا خبرنگار و اکنون در گیرودار محتوا :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید