Mahdi-Ghasemi
Mahdi-Ghasemi
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

بررسی و معرفی رمان "تبر" | انسانی عادی، قاتلی مجبور

رمان «تبر» نوشته‌ی دانلد وست لیک، اولین اثر جنایی‌ای بود که از نویسنده‌ی آمریکایی مذکور خواندم. داستانی ساده، اما بسیار خوش‌خوان و جذاب. روایت مردی که دو سال است قربانی تعدیل نیرویِ شرکتِ کاغذی‌ای شده‌ست که ۲۰ سال تمام در آن مشغول کار بود و کسب درآمد. مردی که طی دو سالی که گذشت، به دنبال یافتن شغلی بود که مهارت‌اش، مدیریت خط تولید، در آن کاربرد داشته باشد و بتواند از تخصص خود در آن استفاده کند، اما تمام تلاش‌هایش تا حال حاضر ناموفق بوده‌اند و همیشه دیگر افرادی اصلح و بهتر از او برای کار انتخاب و جایگزین شدند. مهم‌ترین حسن داستان -که وجه تمایز آن با بسیاری از داستان‌های جنایی نیز محسوب می‌شود- ساده بودن آن و عدم وجود هرگونه پلات توییست (پیچش داستانی) است. اینکه مردی صرفاً برای تامین خانواده‌اش و به‌دست آوردن شغلی مناسب که بتواند او را به خود مشغول کند، شروع می‌کند به حذف فیزیکی افرادی که ممکن است از او بهتر باشند، یا به تعبیر خودش، رقبای او هستند.

آقای برک دوور، شخصیت اصلی داستان، مردی به‌شدت عادی‌ست که انتظار هیچ‌گونه عمل منافی قانون و هنجاری ازش انتظار نمی‌رود و همین است که باعث جذابیت او می‌شود. یک انسان عادی که نه هوش خاصی دارد، نه تجهیزات منحصر به فردی و نه هدف خاصی؛ او فقط می‌خواهد خانواده‌اش را مورد حمایت مالی خود قرار دهد و مسئولیت مراقبت از آن‌ها را به دوش کشد. دومین ویژگی داستان، شخصیت‌های کم، اما پرداخته‌ شده‌ی آن است. در طول داستان شما با شاید ده نفر آشنا می‌شود، که بیشترشان قربانی‌های آقای دوور هستند و در مدت کوتاهی حذف می‌شوند، اما آن کسی که می‌توان گفت دارای شخصیت است و پختگی، همسر آقای دوور، مارجری، است. ماجری در نیمه‌ی دوم داستان محوریت پیدا می‌کند و نویسنده، آن‌طور که باید، شخصیت‌اش را برای‌مان شرح می‌دهد. از طریق صحبت‌هایش و اعمال او. اما یک چیز، داستان را ترسناک می‌کند؛ سوالی که در انتها ممکن است برای تعداد کثیری از ما پیش بیاید: «آیا حاضر هستیم برای رسیدن به هدف خود، به هرگونه عملی دست بزنیم؟»

آقای دوور در انتهای داستان، جرقه‌ی پرسیده شدن سوال را برای‌تان مطرح می‌کند. او از شعارِ «هدف وسیله را توجیه می‌کند» سخن می‌گوید. هدف شما، به‌خصوص اگر که نیک باشد، توجیه کننده‌ی اعمال شما اعم از خوب و بد است. این روندی‌ست که دوور در طول داستان پیش می‌گیرد. گاهاً صحبت‌های او با خودش حاکی از این است که حتی خودش هم راضی به قتل نیست، اما مجبور است و باید اینکار را انجام دهد؛ او برای تسکین وجدان خود در تلاش است تا کمترین میزان ارتباط را با قربانی‌هایش برقرار کند و اگر که امکانش هست، از این اقدام به هر نحوی خودداری کند. صحبت کردن و آشنایی با انسان‌هایی که درست مانند او قربانی تعدیل نیروی شرکت‌های بزرگ شده‌اند، شاید بزرگ‌ترین عذابی باشد که دوور می‌تواند در طول عملیات خود، بر وجدان خویش تحمیل کند. با اینکه در ابتدا گفتم که برک دوور صرفاً یک انسان عادی‌ست - و هنوز بر آن قائل‌ام- اما انعکاس تجربه‌ی مدیریتی او در قتل‌هایش و منطقی رفتار کردن با آن‌ها، از ویژگی‌هایی‌ست که وست لیک با قلم خویش آن را برای‌مان به ارمغان می‌آورد. اگر سریال برکینگ بد (Breaking Bad) را تماشا کرده باشد، قطعاً کنترل اوضاع و مدیریت آن، توسط آقای وایت، به چشم‌تان آمده‌ست. حال آن قالب مواد مخدر و عواقب تصمیم‌های آقای وایت را کنار بگذارید و مردی را تصور کنید که از تجربیات‌ مدیریتی خود برای به قتل رساندن رقبای خود استفاده می‌کند، بدون اینکه هیچ‌گونه نتیجه‌ی منفی‌ای برایش به همراه داشته باشد.



با اینکه وست لیک در طول رمان تلاش خود را معطوف کرده‌ست به عادی جلوه دادن برک، اما گاهی ریتم شخصیت از دست‌اش در رفته و او را تا اعماق تاریکی فرو می‌برد. اوج افول او به یک قاتل بالافطره را می‌توانیم در این سولی‌لوگ‌ او شاهد باشیم: «کار اداری اعصاب خرد کن، اصلا ذره‌ای برایش اهمیت ندارد سر آدمای درگیر ماجرا چه می‌آید، همین که کار اداری و کاغذبازی‌شان ترو تمیز باشد کافی است. او دشمن من و دشمن بیلی است، حالا دیگر یادگرفته‌ایم با دشمنان‌مان چه کار کنیم. با دشمنان‌مان سازش نمی‌کنیم»

آقای برک در این چند خط تبدیل به همان هیولای‌ ترسناکی شد که در طول داستان ازش تبری می‌جست و تلاش بر امتناع از آن داشت، اما به هر میزان که بابت قتل‌هایش به هدف خود نزدیک‌تر شود، بیشتر آن قاتل سرکوب شده‌ی وجودی‌اش -که در ابتدای داستان وجود نداشت- را به نمایش می‌گذارد و احتمالاً به‌خاطر همین دلیل است که می‌خواهد این‌کار را (قتل رقبایش) زودتر به پایان برساند. او نمی‌خواهد یک قاتل واقعی باشد.

نتیجه‌گیری:

تبر یک داستان جنایی، با شخصیتی ویژه و خاص نیست؛ این داستان می‌تواند روایت زندگی هر کدام از ما باشد که برای رسیدن به هدف یا اهداف خود، تا چه حد حاضر هستیم تا در مرداب اعمال ضد هنجار، ضد انسانی و نهایتاً ضد اخلاقی فرو بریم و سرانجام غرق شویم. آیا حاضر هستیم اعمال خویش را به‌خاطر هدف خود، توجیه کنیم؟

-پایان-


کتابرمانداستانتبرجنایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید