اگر پلاسیبویی بیماری شما را درمان کند، آیا به این معنی است که از ابتدا همه چیز تنها در ذهن شما بوده؟ یعنی واقعا بیمار نبودهاید یا خودتان نمیخواستهاید بهتر شوید؟
اگر یک نوشیدنی گرانقیمت مزه بهتری برای شما داشته باشد، اما نتوانید در یک آزمون دوسوکور تفاوت آن با سایر نوشیدنیها را تشخیص دهید، آیا به این معنی است که در حقیقت مزه بهتری ندارد یا شما ذائقه سطحی دارید؟
آیا محصولات مجلل، تمرینات روحانی یا تغییری در آبوهوا را میتوان موثر در تغییر شرایط فردی دانست؟
جراحی زانو برای برخی جواب داده و آنها در حقیقت جراحی و درمان شدهاند. با این حال، جراحی زانو تلقینی (که در آن بیمار تسکین داده شده، بخیه خورده اما تغییر داخلی انجام نشده) برای برخی از آسیبها، به همان اندازه جراحی «واقعی» زانو موثر است. آیا این به این معنی است که آن آسیبها واقعی نبوده یا مقصر اصلی برای بهبود نیافتن فرد بیمار بوده است؟
در طول این مدت ما خود و دیگران را متقاعد کردهایم که مغزمان چندان اهمیتی نداشته و روایتهای زندگیمان نیز به هیچ عنوان اهمیتی برابر با مولکولها ندارند.
با این حال هر زمان که دقیق نگاه میکنیم، میبینیم که خلاف این موضوع درست است.
داستان نوعی مرهم است. همچنین مغز نیز نیرومند است، گرچه همیشه (یا اغلب) تحت کنترل آگاهانه ما نیست.
«همهاش در فکر توست». مگر دیگر باید کجا باشد؟
لینک مرجع: https://seths.blog/2023/06/volition-and-placebos/