شرکت IBM برای جلوگیری از تقسیم شدن به بخشهای مختلف بسیار هزینه کرده است. همچنین شرکتهای دیگر مانند AT&T و مایکروسافت.
در هر سه مورد، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد اگر خود دست به تقسیم میزدند برایشان بهتر بود. مایکروسافت هنوز در حال ترمیم است و IBM دیگر قادر به بازیابی نیست.
مهم نیست شرکت در حیطه کامیپوتر فعال باشد یا تلفن همراه یا نرمافزار و یا موتور جستجو. شرایط برای همه یکسان است.
اگر این شرکتها خودخواسته دست به تقسیم میزدند، هم مشتریها سود میبردند، هم سهامداران و هم مدیران رده بالا. احتمالا حفظ چنین موقعیتی ذینفعانی داشته که حاضر شدهاند زمان و هزینه زیادی صرف آن کنند.
یک شرکت و سازمان فراتر از تنها چند نفری است که آن را اداره میکنند. از طرفی، سود خلق شده در سازمان نیز برای همه کارکنان است.
زور غالب شاید در کوتاهمدت از نظر مالی و جایگاه برای مدیران ارشد کارساز باشد، اما زودگذر است و آن پایداری و بهرهوری خدمترسانی به مشتری و کارمندان را ندارد.
به محضی که این شرکتها بهدنبال بزرگی به هر قیمت بروند، مزیت و عامل موفقیت خود را از دست خواهند داد. مدیران، کارگذار شده و تمرکز بر موفقیت از بین میرود.
خرید شرکتهای نشر بزرگ مانند Simon و Schuster راه هوشمندانهای برای موفقیت یک شرکت نشر عظیم مانند Penguin نبود. بهتر بود به بخشهای مختلف تقسیم شود و هر بخش بر کار مجزا خود تمرکز کند.
شرکت گوگل انحصاری چندین ساله را در اختیار دارد. در نتیجه تصمیماتی اتخاذ کردند که نه به صلاح کاربران بود و نه اعضا شرکت و فرصتهای بیشماری را برای خلق ارزش از دست دادند. تنها به این خاطر که اولویت متفاوتی در سر داشتند.
همین موضوع در مورد کسبوکارهای محلی که تا حدودی شناخته شده هستند نیز صادق است. یک رستوران یا بنگاه معاملاتی یا توزیعکنندهای که به فکر منزوی کردن بازار بوده و از خدمت غافل میشود.
مشارکت پذیریِ رقابتی ارزشآفرین است. و تسلط بر بخش کوچکی از یک بازار پویا به مراتب بهتر از غلبه بر بازاری در حال افول است.