بزرگسالان انتخاب کرده و با عواقب آن نیز زندگی میکنند.
کسی نباید به ما بگوید که چه طعم بستنی را بیشتر دوست داشته باشیم یا چه حرفهای را انتخاب کنیم. خودمان خوب میدانیم خواستههایمان چیست.
در عمل و برای برخی از تصمیمات، این رویه بسیار خوب جواب میدهد. اما وقتی اثر شبکهای، صنایع سودجو، تاثیر درازمدت و اثرات جانبی را نیز در نظر میگیریم، اغلب از هم فرو میپاشد.
تعداد اندکی از افرادی که سرطان ریه دارند، دهها سال پیش، آگاهانه سیگار کشیدن را شروع کردند. همچنین میلیونها نوجوانی که گرفتار سیگار الکتریکی شدهاند. اغلب هنگام ارائه بطری آب «مجانی» توسط فروشگاه محله، وسوسه شده و پیشنهاد را قبول میکنیم؛ بدون در نظر گرفتن سرنوشت آن بطری پس از خالی شدنش. با وجود اینکه نظارت بیش از حد بر فرایند آزمون و توزیع مواد دارویی آسان است، نظارت کمتر از حد نیاز، از آن هم آسانتر است.
پاسخ صحیحی بهجز یک بازه مشخص وجود ندارد.
ایدهآل این است که هر کدام بتوانیم با اطلاعاتی دقیق، تصمیماتی هوشمندانه و درازمدت بگیریم. من خودم را فردی منطقی در نظر میگیریم اما، مانند بسیاری، من هم پیش از مصرف یک قرص یا خرید یک محصول جدید، تحقیقات بلندمدتی انجام نمیدهم. ما از تکنیکهای بازاریابی و جایگاه خود برای تصمیمگیری، بدون آمار یا ارزیابی خاصی استفاده میکنیم.
شاید جامعه قادر به پاسخگویی در مورد اینکه، مرز میان انتخاب فرد و استانداردهای جامعه را کجا باید کشید نباشد؛ اما تنها مطرح کردن این پرسش هم ارزشمند است. آیا احتمال گمراهی، سردرگمی یا فریب خوردن افراد، به گونهای که به خود و دیگران آسیب برسانند وجود دارد؟ آیا انگیزهای برای رد شدن از رضایت یا سودی در ناآگاهی مردم وجود دارد؟ آیا اختلالاتی در فرایند تصمیمگیری ما انسانها وجود دارد، که سازمانها بتوانند از طریق آن از ما سوء استفاده کنند؟ آیا پیامدهای بهداشت عمومی تاثیر بیشتری از مصلحت فرد دارد؟
مانند اقتصاد خرد، تئوری بازاریابی قدیمی نیز در لفافه اتفاق میافتد و نه در جهان حقیقی. برای آنکه بتوان این فرایند را بهطور وسیع در عمل به انجام رساند، نیاز است تا بسیار درباره تاثیر میلیونها تصمیماتی که اغلب بدون شفافیت یا نگرش اتخاذ میشوند تفکر کنیم.
لینک مرجع: https://seths.blog/2023/09/informed-consent-rarely-is/