ویرگول
ورودثبت نام
Roya
Royaیه آدم معمولی بین میلیون ها آدم معمولی دیگه...
Roya
Roya
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

شما ام یک جغد هستید؟

این روزها سخت‌ترین کار دنیا برای من شب خوابیدن است. از همان دوران نوجوانی بود که برای درس خواندن بیشتر شب‌ها بیدار می‌ماندم. بعد از مدتی هم با اضافه شدن اینترنت و گوشی هوشمند به زندگی‌ام شب‌ها را به دیدن فیلم یا گذر در فضای مجازی می‌گذراندم.


همه چیز خوب و باب میلم بود. گاهی گله‌های والدینم از اینکه چرا شب‌ها بیدارم و روزها می‌خوابم آزار دهنده بود؛ اما چه میشد کرد. خانواده اند دیگر، همیشه ساز مخالف می‌زنند. مدتی بعد خواهرم برای صدا زدن من از لقب «جغد» استفاده می‌کرد. پدرم هر روز آیه ای از قرآن که می‌گوید:«ما شب را برای آرامش آفریدیم و روز را برای کوشش.» را به من یادآوری می‌کرد. روزها و سال‎‌ها گذشت و من از مدرسه فارق‌التحصیل شدم. اما پایان مدرسه دامن زد به افزایش هرچه بیشتر شب‌بیداری‌های من...

به مرور زمان خانواده ام این قضیه را پذیرفتند و به شوخی از کنار آن رد شدند. اما...

اما امان از روزی که من در مقالات علمی خواندم «هیچ خوابی بهتر از خواب شب نیست.» خواندم «بدن از ساعت 10 تا 2 شب به سم‌زدایی می‌پردازد.» خواندم «تنها خواب شب باعث می‌شود خستگی و کسلی انسان برطرف شود.» من، کسی که از خوردن پفک و نوشابه دوری می‌کرد چون ضرر داشت؛ کسی که لب به سیگار و قلیان نزده، چون مضر است. کسی که آرزوی داشتن سلامتی و جوانی کامل را دارد. چنین مطالبی را خواندم.

سخت بود؛ حقیقتا سخت بود قبول کردن اینکه واقعا شب‌بیداری برای انسان خوب نیست...

من عاشق شب بیداری‌هایم بودم و هنوز هم هستم. شب‌هایی که سکوت آرامش‌بخش آن همه جا را فرا می‌گیرد. زمانی که همه جا ساکت است اما صدای ذهنت آنقدر بلند است که گاهی طاقت‌فرسا می‌شود...

و اما روز‌ها گذشت و من بالاخره تصمیم گرفتم شب‌ها را بخوابم و روز‌ها را بیدار بمانم. اما مگر میشد؟ روزها مانند جنازه‌ای بیهوش می‌شدم و شب ها به هر دری می‌زدم خوابم نمی‌برد. تا اینکه تصمیم گرفتم یک روز کامل را نخوابم. یعنی صبح که وثت خوابیدنم می‌رسید دست به هر کاری می‌زدم و حتی به بیرون از خانه می‌رفتم تا نخوابم. در آخر نتیجه چه بود؟

نتیجه موفقیت‌آمیز بود. بگذریم از حالت دیوانگی و غیرعادی‌ای که در طول آن روز به دلیل بی‌خوابی به من دست داده بود؛ ولی این نقشه در آخر با موفقیت همراه بود و من با موفقیت شب را خوابیدم. اما این پایان ماجرا نبود.

اول راجب تجربه ی بیداری صبح زود پس از مدت‌های مدید، صحبت کنیم. وقتی بیدار می‌شوی و آفتاب هنوز طلوع نکرده، طلوع آفتاب را می‌بینی و خنکی صبح به پوستت می‌خورد. صبحانه لذیذ و کاملی می‌خوری و حتی شاید کمی ورزش صبحگاهی انجام می‌دهی. اما بعد از سه چهار ساعت شدیدا خمار خواب می‌شوی. دیگر اراده ی دیروز برای اصلاح وضعیت خوابت را نداری و می‌خوابی... و به همین راحتی تمام زحماتی که روز قبل کشیدی به باد هوا می‌دهی.

این داستان ادامه دارد...

فضای مجازیشبسلامتیداستانشب بیداری
۵
۴
Roya
Roya
یه آدم معمولی بین میلیون ها آدم معمولی دیگه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید