مسیح نفیسی متولد آذرماه هزار و سیصد و نوزده در اردکان، پدر من، شانزدهم شهریور هزار و چهارصد از پیش ما رفت. قدم گذاشتن دردنیای بدون مسیح تنها با مرور زندگی، شور و شعف بیپایان او برای زیستن ممکن است. اما برای ما بازماندگان زندگی مسیح، نوشتن از او در غیاب او راحت نیست، چون انگار او، جایی همین اطراف به ما خیره شده و از ما میخواهد که از او به تواضع و فروتنی یاد کنیم. همچنان که در همهی زندگی علیه هر نوع برتری جویی ایستاد و از آرمانهای زیبای انقلابش، برابری و آزادی در قلب خروشانش محافظت کرد.
مسیح، که همه با همین نام صدایش میکردند، چهل و شش سال عاشقانه با مادرم زندگی کرد، رقصی پرشور و بیتوقف که تا آخرین لحظهی زندگیاش ادامه داشت. در هشتاد و یک سال عمر با صفایش، با مردمان زیادی نشست و برخواست و دوستی و کار و زندگی کرد که همهی آنها امروز عزادار غیابش هستند و در فقدانش از او مینویسند، روایت میکنند و رفتنش را سوگوارند.
مسیح، آرمانگرا، عاشق، شوریده، با میلی ابدی به دیدن و فهمیدن و احساس کردن دیگران و کشف معناهای پیدا و پنهان جهان پیرامونش زندگی کرد و از خودش خاطراتی شگفتانگیز برای ما و رفیقان دور و نزدیکش به جا گذاشت.
مثل دریایی که به کوهها ختم میشود و برفرازش ابرها در طوفان و خروش دائمیاند،
مسیح زاده شد، زندگی کرد به مردمان زیادی عشق ورزید و از این دنیا رفت.
گلرخ
شهریور ۱۴۰۰