Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۳ سال پیشبرای عمو بهمن، برای کوههامن با شما قلهها رو فتح نکرده بودم، اما همان یک شبِ بینظیر که شما پر شور و از تهِدل میزبان ما بودید برای غمِ فقدانتان را فهمیدن کافیست.تس…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۳ سال پیشبرای تویک و مامان تویکتویک جانممامانت رو همیشه همینطوری به خاطر میسپاریم، کنار تو و با قهوهای که تو یواشکی براش بردی تو بیمارستان.با عمیقترین همدردیها برای ا…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۳ سال پیشبرای مسیح و سرگذشت شگفتانگیزشسیح نفیسی متولد آذرماه هزار و سیصد و نوزده در اردکان، پدر من، سارا و ساینا نفیسی و همسر شهلا ، شانزدهم شهریور هزار و چهارصد از پیش ما رفت.…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشچرا نباید به «والدو» خندید؟این متن در بهمن ۱۳۹۷ نوشته شده است و با توجه به تاریخی که در سال ۹۸ از سرگذراندیم انگار متنی پیشاواقعه است: قبل از وقوع. متن به جز اشترا…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشکتابخانه مادر، کودک و نوجوان سلخ?گردانندگان کتابخانهی مادر، کودک و نوجوان سلخ در جزیرهی قشم رویاهای بزرگی برای بچههای روستا دارند. حالا هم مشغول تکمیل این کتابخانه برای…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشدفتر شعر بابانفیسیبرای عمه ماهمنیر عزیزتر از جانم،بهار امسال در شهرآرا با دوستی قدم میزدم. از درِ شمال غربی پارک شهرآرا که بیرون آمدیم درست روبروی خانهی…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشعمه مهرانگیز، آشنای اهالی شهرآراعمه مهرانگیز خیلی مهربون بود. غایت مهربونی و سخاوت توی ذهن من همیشه عمهمهری بود. بلد بود پای درددل همه بشینه و براشون غصه بخوره. شاید بر…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشعمهزینب بر فراز هرمزکوچکترین نوهی عمه زینب که مارا در کوچه تاریک دیده بود در را برای ما باز کرده بود و با اصرار مارو برده بود توی مهمانخانهی گوشهی حیاط. ما…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشبه کشتی شتیلا خوش آمدیدبدنش را میان شمع روی میز و کولر پشت سرش حائل کرد تا باد کولر شمع را خاموش نکند. شمع نیمه جان اما از تحرکات دکتر خطیب و باد پشت سر هر بار تا…
Golrokh Nafisi گلرخ نفیسی·۴ سال پیشارمنیها، راویان تاریخ مشترکبه تویک زادوریان که با معرفتترین استاولین بار که وارد محلهی برجحمود در بیروت شدم، زمان و مکان در ذهنم چرخید و به جای دیگری برگشت که هم…