بسیاری از مردم به تقریب میدانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان اما من دانشجویانی دیدهام که نمیدانستند نهضت ملی نفت در زمان رضاشاه بود یا پسرش…! ایرانیان قطعههایی از تاریخ را هزار بار شنیدهاند و میدانند اما تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند.
بسیاری از ایرانیان نام تمام جنگهای صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی را میدانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دورهای است و چرا آن را «صغیر» مینامند مات و مبهوت به پرسشگر نگاه میکنند. استبداد صغیر به دورهای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق میشود که از تیر ۱۲۸۷، با به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط کلنل لیاخوف به فرمان محمدعلی شاه آغاز گردید و در تیرماه ۱۲۸۸ با فتح تهران توسط مشروطهخواهان و پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه پایان یافت.
آیا در ۱۲۰ سال گذشته یک ایرانی را میتوانید پیدا کنید که یکبار برای میرزا یوسفخان مستشار الدوله اشک ریخته باشند؟ نه! چرا؟ چون ایرانی نمیداند او کیست. او کسی بود که با نوشتن «رساله یوسفی» و «یک کلمه» میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقه ناصری کند و به همین جرم ماهها در سیاهچال قجری کتک خورد. شکنجهگر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشه زندان در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.
از این روضههای جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی میداند محمدعلی شاه روزنامهنگارانی همچون صوراسرافیل و ملک المتکلمین را چرا و چگونه کشت؟ آن دو را همراه قاضی ارداقی آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه شکنجه کردند که وقتی مُردند شکنجهگران خوشحال شدند.
ایرانیان از شیخ فضل الله نوری بیش از این نمیدانند که نام یکی از بزرگراههای تهران است و از جنس اختلاف او با روشنفکران و آخوند خراسانی [رهبر معنوی مشروطه] در بیخبری محض به سر میبرند. ایرانی نمیتواند درباره رژیم پهلوی که آن را برانداخت بر پایه منابع مستند چند دقیقه سخن بگوید اما از حرمسرای یزید و حیلههای معاویه بیخبر نیست.
آیا جماعت ایرانی درباره ستارخان و علت لشکرشی او از تبریز به تهران بیشتر میداند یا درباره قیام مختار؟ چند ایرانی را میشناسید که نام تیمورتاش و علیاکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را میشناسید که نام خواجه نظام الملک طوسی را نشنیده باشد؟ کسی که نمیداند علیاکبر داور کیست نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما کجا توقف کردیم. کسی که زندگینامه تیمورتاش را نداند از کجا بداند رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت. کسی که درباره حکمرانان کشورش در دوره معاصر مهمترین اطلاعات را نداشته باشد چه درکی از «تحول» و «تغییر» و «آینده» دارد؟
چرا بازدیدکنندگان از «خانه مشروطیت» در تبریز به اندازه زائران یکی از امامزادههای کاشان نیست؟ آیا مردم ایران میدانند چرا انگلیسها رضاشاه را تبعید کردند؟ آیا کسی میداند چرا ناصرالدین شاه مخالف تدریس جغرافیای بینالملل در دارالفنون بود؟
مدرسه به معنای امروزین آن به همت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصرالله ملک المتکلمین در ایران پا به عرصه وجود گذاشت. پیش از او و همفکرانش فرزندان ایران در مکتبخانهها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» میخواندند. او برای اینکه علوم جدید را جزء مواد درسی مدارس ایران کند خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر. قبر او در یکی از قبرستانهای قم است. نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم هرچه گشتم قبرش را نیافتم. هیچکس نام او را نشنیده بود و نشانی از قبرش نمیدانست. در همان قبرستان مَردِ عامی ولی صاحب کرامات دفن است که میگویند بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد آیات قرآن را در هر متنی که میدید میشناخت بر مزار او مقبرهای ساختهاند و مردم نیز گروه گروه به زیارتش میروند.
اگر آشنایی با تاریخ دور سرمایه علمی است آگاهی تاریخ نزدیک سرمایه ملی است. آلزایمر ملی این سرمایه سرنوشتساز را بر باد داده است. کتاب های درسی و رسانهها به ویژه صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشتهاند.