Kimiya•
Kimiya•
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

از سالی که گذشت...

| از سالی که گذشت یاد گرفتم:

« بعد از مدتی می‌فهمی تفاوتِ جزئی وجود دارد بین گرفتن یک دست و زنجیر کردن یک روح و می‌فهمی عشق تکیه کردن نیست و همراهی الزاماً به امنیت منجر نمی‌شود. و کم کم یاد می‌گیری که بوسه‌ها قراردادی نیستند و هدیه‌ها عهدی در پِی ندارند و با سری افراشته و چشمانی باز شروع می‌کنی به پذیرشِ شکست‌هایت و با شکوه یک زن و نه حزنی کودکانه. و می‌آموزی مسیرهایت را برپایه‌ی امروز بنا کنی چون زمین‌های فردا برای هیچ برنامه‌ای چندان مطمئن نیست و خطر از هم پاشیدن همیشه آینده را تهدید می‌کند. بعد از مدتی در‌می‌یابی که حتّی نور خورشید هم می‌تواند بسوزاند پس به جای اینکه منتظرِ کسی باشی که دستِ گلی برایت بیاورد، با دست خود در باغت درختی بنشان و روحت را بیارای. و یاد می‌گیری که واقعاً توان تاب آوردن را داری، که حقیقتاً قوی هستی و واقعاً با ارزشی و یاد می‌گیری با هر خداحافظی یاد می‌گیری.»


و یاد گرفتم که:

فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست. یاد گرفتم که در این دنیا همه‌چیز ( خوشبختانه و متاسفانه) ناپایداره و آدمی‌زاد به لحظه بنده و همه‌چیز در یک لحظه می‌تونه از دست بره.
یاد گرفتم که از یاد گرفتن نترسم.
یاد گرفتم که هیچ‌ دوستی‌ای، عشقی و انسانی نمی‌تونه تنهایی انسان رو پر کنه و ما به تنهایی با این جهان مواجه خواهیم شد.

یاد گرفتم به مو می‌رسه، پاره هم میشه. بعضی وقت‌ها میتونی بلند شی و گره بزنی و بعضی وقت‌ها هم باید بری سراغ موهای جدید.
یاد گرفتم جز خودم هیچ کنترلی بر روی چیز‌های دیگر و انسان‌های دیگر ندارم.

یاد گرفتم از انسان‌ها بت نسازم و اجازه ندم کسی هم از من بت بسازه.

یاد گرفتم منتظر شنیدن کلمه‌ی « ببخشید» از آدم‌ها نباشم و برای ادامه دادن در نهایت باید ببخشم، کسی رو که حتی پشیمان هم نیست.

یاد گرفتم سکوت‌هایم برای حفظ صلح و جلوگیری از تنش به قیمت سلامتی‌ام تمام خواهد شد.

یاد گرفتم تنها چیز‌هایی کمی در این جهان وجود داره که ارزش وقت گذاشتن و انرژی گذاشتن داشته باشه و باید یاد بگیرم عبور کنم.

یاد گرفتم راز آرامش در گره نزدن امیدم به آدم هاست و نا‌امیدی گناه نیست.
یاد گرفتم دم را غنیمت بشمارم با حفظ چشم‌انداز.

یاد گرفتم که گاهی باید رفت و گاهی باید ایستاد در میانه‌ی جهان و مکث کرد.
یاد گرفتم کسی که بیش تر از همه به عشق من احتیاج داره، خودم هستم.

چیز‌هایی رو تجربه کردم و در خودم شناختم که حاضر نیستم تا سال‌ها ازشون حرفی بزنم.

و در آخر:
امسال دستاوردی نداشتم که باهاش عکس بگیرم و به دیگران نشون بدم. من امسال ریشه‌هام رو عمیق کردم و تنومندم. به معنای واقعی.

همین و شکرت 🌱


متن ابتدایی از خوزه لوئیس هست.

روانشناسیهنرخودشناسیبهاریاد
https://t.me/gozargahist
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید