« درون آینه ها در پی چه می گردی؟»
پذیرفتن خود، چیزی فراتر از قبول ضعفها و قوتهاست. یک بخشی هم دارد:
پذیرفتن آن بخشهای سیاه و تاریک و وحشی. آن بخش های بی آبرویی، آن بخشهای بی نقاب و دروغین.
آن بخشهای خشمگین، ترسو، حسود.
آن بخشهای شهوانی، درمانده و طمعورز.
آن بخشهای غیر قابل تحمل.
با آنها چه میکنی؟!
با « خودت» وقتی که مشتاقانه گوش میدهی و وقتی که حوصلهی مادرت را نداری و ناراحتش میکنی چه میکنی.
آنکس که پشت سر دیگران حرف میزند و آنکس که سکوت میکند برای حرمت، هر دو تویی.
آن کس که حقیقت را با شجاعت میگوید و آنکسی که دروغی با توجیه میگوید، هر دو تویی.
آن کس که روزهای زیادی را تلاش میکند و کار میکند و روزهایی هم فقط درجایش غلت میزند، هردو تویی.
آنکس که راحت قضاوت میکند و آنکسی که تامل میکند، هردو تویی.
آنکس که به راحتی دل میشکند و آنکسی که دلش نمیآید پا روی مورچه بگذارد، هردو تویی.
آن کس که مغرور میشود به داشتههایش و خدارا بنده نیست و آنکسی که سر فرود میآورد، هر دو تویی.
آنکس که رو برمیگرداند و آنکسی که با روی گشاده به استقبال میرود، هردو تویی.
آن کس مسخره میکند و آنکسی که خودداری میکند و همدلی، هردو تویی.
آن کس که در دلش خودش را بهتر و بالاتر میبیند و آنکسی که تواضع میکند، هردو تویی.
ما همهی اینهاییم. «بدی» داریم. « اشتباه» میکنیم. حق به جانب میشویم، تنبل میشویم، دروغگو میشویم، ریاکار میشویم، سنگدل میشویم.
اینهارا چگونه تحمل میکنی؟!
با آینه که رو به رو میشوی، خودت را چطور تحمل میکنی؟!
برای من، مهم وزنهی ترازوست. اینکه در آخر به کدام سمت خم میشوم.
خودم را تحمل میکنم فقط با یک امید، همهما با همین امید خودمان را تحمل میکنیم.
با امید« تغییر» و « از فردا...» ها.
شاید که فردا را جور دیگری رقم زدیم، انسان بهتری شدیم و بهتر عملکردیم.
ای کاش وزنهی خوبیها سنگین تر باشد. کاش.
پ.ن: عنوان را از فریدون مشیری وام گرفتهام.