از آن روز كه كلام در آمدوشد واژه، رنگ و جلوهای دیگر گرفت تا احساسی را برانگیزد شعر راه خود را از آغاز گرفت تا هر واژه، ضمیر پنهان ازل را در دل شاعر بکارد.
وقتی سرودهای اندیشه و احساس خواننده را برمیانگیزد، بهطوریکه همگان - عام و خاص- را تحت تأثیر قرار دهد، آنگاه شعر با ابد پیوند میبندد؛ پیوندی از جنس حضور در جان و جهان.
سرودهها و شاعران بسیاری بودهاند كه در دل تاریخ نشستهاند یا مدتی جولان خودنمایی داشتهاند اما همیشه آنكه و آنچه دستی بر فریب و تاراج كلمه داشته، پس از مدتی زیر ارابههای تاریخ دفن شده است و آنكه و آنچه بیهیاهو از خوندلی نوشت و كلامش سینهبهسینه چرخید، نام شعر را ماندگار در این تماشاخانه به زمان سپرد. به قول حافظ «بس نكته غیر حسن بباید كه تا كسی/ مقبول طبع مردم صاحبنظر شود».
در این نوشته، از سه منظر به شعر فروغ نگاه میكنیم.
رهایی و عشق
آنچه در شعر فروغ فرخزاد میبینیم، شهامت و جسارت شاعر نسبت به كلمات، زندگی و مردم است كه با عشقِ عمیق و آینهوار، نسبت به هر چیز، جهان را در كلمات طی میكند.
این عشق در ضمیر فروغ شکلگرفته، عاشق بودن به كلمه تا زندگی را شعر كند و شعر را زندگی؛ و تمامی عوامل ازجمله محیط زندگی، خانواده و كار، حتی فراز و نشیبِ روزها و شبها، دستبهدست هم میدهند تا فروغ منِ درونی خود را بیشتر بینا كند.
شاید از دید ما كمی راحت باشد اما عشق فروغ به واژهها و جانِ شعر، باعث شد تا بسیاری را در این راه جا بگذارد و زندگیاش را فدای شعر كند. عشق و علاقه فروغ به نو كردن كلمات و جورِ دیگر دیدن در شعر و جسارت و تسلطش بر واژه، سبب شد تا آفرینشی دیگر در زبان داشته باشد.
زبانی كه در قیدوبند واژه نیست و زیبایی را با همان كلمات روزمره در كلام میآفریند و این رها بودن از واژه، زندگی، عشق، درد و جامعه را بسیار ملموستر به جهان شعر و مخاطب عرضه میدارد.
فروغ در مصاحبهای كه در مجله آرش به چاپ میرسد، میگوید: «من فكر میكنم چیزی كه شعر ما را خراب كرده همین توجه زیاد به ظرافت و زیبایی است. زندگی ما فرق دارد. خشن است. تربیتنشده است. باید این حالتها را وارد شعر كرد. شعر ما به مقدار زیادی خشونت و كلمات غیر شاعرانه احتیاج دارد تا جان بگیرد و از نو زنده شود. باید واقعیترین و قابللمسترین كلمات را انتخاب كرد حتی اگر شاعرانه نباشد، باید قالب را در این كلمات ریخت نه كلمات را در این قالب.»
وقتی فروغ با این لحن و بیان و تفكر سخن میگوید، طبیعتاً آثار متفاوتی خلق میكند. فروغ با ریختن كلمات نو در شعر مفاهیم را با دیدی زیبا، بهتر و امروزی بیان میكند كه پر از طراوت و تازگی است.
«و روز وسعتی است كه در مخیله تنگ كرم روزنامه نمیگنجد / چرا توقف كنم؟/ راه از میان مویرگهای حیات میگذرد» (كسی كه مثل هیچکس نیست)
ادامه این نوشتار را در سلیس نیوز بخوانید: