متیو مککانهی در کتاب چراغ سبزها به نکته خوبی اشاره داشت، او گفت:
ما چراغ سبزها را دوست داریم چون چیزی که میخواهیم را بدون هیچ چون و چرایی تقدیم ما میکنند. چراغ سبز یعنی برو جلو، توقف نکن ولی از چراغ های قرمز نفرت داریم چون آنها چیزی به ما نمیدهند و چه بسا از ما چیزی میگیرند.
اما این نکته نیز درخور توجه است که چراغ های سبز تصادفی و بی مقدمه در مسیر ما قرار نمیگیرند مگر اینکه لطفی از جانب خدا شامل حالمان بشود.
به عبارت دیگر، قرار نیست که بدون هیچ سختی و تکلفی، به راحتی و آسایش برسیم و زندگی هم مملو از چراغ قرمزهایی است که ما را به مبارزه میطلبند. خب چه باید کرد؟ زندگی را بگذاریم کنار و بیخیالش بشویم؟ یا بیاییم و از این چراغ قرمزها، از این محدودیت ها فرصت بسازیم و به آنها جهت بدهیم؟
باید دانست که چراغ قرمزها شایسته تقدیرند چون آنها ملاک تمایز افراد هستند. افراد صبور در برابر این موانع، آرامش خود را حفظ میکنند و تصمیمات سنجیدهتری اتخاذ میکنند ولی باقی افراد دست و پایشان را گم میکنند و به راحتی قافیه را میبازند؛ موفقیت های بزرگ در گرو این چراغ قرمزها است.
چراغ قرمز ها میتوانند هر چیزی باشند، مشکلات خانوادگی، مالی، جسمی، روحی و... اما تنها چیزی که حائز اهمیت است، سربلند بیرون آمدن از آنهاست و این نکته را هم به خاطر بسپارید که این چراغ قرمزها و موانع دائمی نیستند، گاهی اوقات نیاز به صبر و استقامت داریم تا آنها را پشت سر بگذاریم.
هنریت آن کلاسرنویسنده کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد به ما این نکته را متذکر شده که:
هیچ شکستی در کار نیست بلکه گاهی دیرتر به موفقیت میرسیم، عجول بودن گاهی اوقات باعث میشود که در یک قدمی موفقیت، خودمان را ببازیم و دست از کار بکشیم. انسان های بسیاری را میشناسیم که از روی بیصبری تمامی زحمات چندساله شان را نابود کردهاند در حالی که موفقیت در یک قدمی آنها بوده است.
وارن بافت در این باره جمله تامل برانگیزی دارد، او میگوید که گاهی از این شاخه به آن شاخه پریدن بیهوده است. به ثمر رسیدن اهداف بزرگ صبر بزرگی هم میطلبد. آیا شما وقتی دانه در زمین میکارید هر لحظه آن را از زیر خاک بیرون میآورید تا ببینید چقدر رشد کرده است؟
شاید برایتان مفید باشد (آیا نگرانیهای ما سازنده است؟)