هنگامی که شروع به نوشتن اولین داستان خود کردم، هیچ سر رشتهای در مورد اینکه چطور توصیف بنویسم یا چطور باید صحنه ها را کنار هم قرار بدهم نداشتم. تنها میتوانستم دست و پا شکسته گفتو گویی بنویسم و به آن ببالم. از این رو نوشتن یک داستان شش هزار کلمهای برای من به منزله مصیبتی آخرالزمانی بود.
یکی از اشتباهاتی که به هنگام نوشتن داستان مرتکب شدم، عدم آشنایی با طریقه نوشتن پیشنویس بود. ظاهرا پیشنویس برایم ضروری به حساب نمیآمد و هر چه که از دستم برمیآمد را در آن میچپاندم و بعد با خود میگفتم که همه این زوائد در مرحله بازنویسی حل میشوند، ولی حل نشدند هیچ بلکه کارم در بازنویسی گره خورده بود.
فکرش را بکنید که برای یک صحنه بیش از چند صد کلمه توصیف نوشته بودم، توصیفاتی که به هیچ عنوان جای در نوشته من نداشتند و کاملا زائد بودند. حساب آن چیزهایی که هم نوشته بودم ولی استفادهای از آنها نمیشد به کنار.
ولی سختترین مرحله جایی بود که مجبور بودم صفات مربوط به صحنه را از میان آنهمه کلمه بیرون بکشم. زجر آور بود. یک اقدام ناشیانه که منجر به زهرمار شدن داستان نویسی شد.
باید اعتراف بکنم که برای نوشتن یک صحنه ساده بیش از چندین ساعت هدر میرفت. جالب آنکه به خود میبالیدم که بله من زحمتی زایدالوصف برای نوشتن این قطعه از متن کشیدهام در حالی که آن توصیف یک پا خزعبلات ادبی هم به حساب نمیآمد. حتی خودم از خواندن آن خجالت میکشیدم.
از این رو به صرافت افتادم که درست نیست هر بار برای نوشتن یک صحنه ساده اینقدر زمان به خرج بدهم پس راهکاری به ذهنم رسید. راهکاری مفید که سرعت و بهینهنویسی را برایم به ارمغان آورد.
پیش نویس اول باید ساده باشد یعنی نیازی نیست که در همان وهله اول شروع به توصیف همه جزئیات بکنید در اینصورت بعد از تمام شدن متن، خود را در میان دستهای از توصیفات و جزئیات بیسروته و نامربوط مییابید. سعی کنید فقط یک گزارش ساده از داستانتان را در پیشنویس اول ارائه بکنید.
حال در پیشنویس دوم جزئیات دیگری را اضافه بکنید که باعث آشنایی بیشتر با صحنه میشود. در این صورت نویسنده لطف بزرگی به خود میکند چون مرحله بازنویسی هم به ترتیب آسانتر میشود. در واقع بازنویسی در حین همین پیشنویس نویسی خود به خود انجام میشود. سه بار پیش نویس نوشتن برای یک داستان به مراتب به صرفهتر از آن است که بخواهیم یک زمان طولانی را برای بازنویسی اختصاص بدهیم.