الان که دارم مینوسم کیلومتر ها از هم دوریم من عمیقا ازنبودنت غمگینم از نبود تو یارم زیادی غمگینم ولی خب دلی دارم پر از عشق و قلبی پر از اید والبته روحیه ای جنگنده برای انکه دوباره ببینمت کل خیابون ها رو باهم متر کنیم بریم توی لوازم تحریری و پاکن طراحی بخری و بعدش تصمیم بگیریم بریم کلاس این کاری که ما کردیم دقیقا شبیه تئوری که ساناز دربلرش حرف میزنه دستت رو ببر بالا سوال خودش ایجاد میشه و جواب هم باهاش میاد و خلاصه که هیچ وقت فکر نمیکردم 22 هزار و خورده ای قدم بردارم و صدام درنیاد اخه همش حسم کنارت خوب بود راستی من هاع کردن رو کنار تو یاد گرفتم بلد نبودم
اینطوریاس دیگه
خلاصه که وقتی هستی من خوبم دلم میخواد از خاطراطمون بیشتر بگم ولی از طرفی ه دلم میخواد اونا رو به عنوان یه گنج برای خودم نگه دارم
و حواست باشه من همیشه دوستت دارم ...