دست انداز که در ابتدا کارش را در ویرگول با نوشتن پست های کوتاه آغاز کرد به مرور نشان داد که می تواند از هر سوژه ای یک پست بیرون بکشد و مخاطب را به دنبال.
پست قبلی در مورد نوشته های دست انداز :
* می گویند: شنیدن کی بود مانند دیدن. فرض کنید _خدای نکرده _در دوران جوانی پدر و مادرتان را از دست بدهید.دیگران فقط می توانند برای شما آرزوی صبر کنند ولی هیچ وقت نمی توانند حس شما از این فقدان را بفهند که چه کمبودی در زندگیتان ایجاد شده و چه حسرتی می برید.چون آنان این موقعیت را هنوز تجربه نکرده اند. این چنین است حال فردی که در جوانی دردهای جسمانی از سر و کولش بالا می روند و آه از نهادش بر می آورند. (کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل ها)
**در خوانش پست هایی که سه روز یکبار انتشار می یابد ویژگی ابتدائی ،سادگی و زاویه دید ثابت نویسنده است . ولی در مرور مجدد بیش از هر چیز انتقاد و تیزی نوشته به چشم می آید.
***دست انداز عاشق سبک گفت و گو محور است: «آدم ناخواسته یاد می گیره که چه جوری باید گفت و گو و بحث کنه.» در مورد ادامه دار بودن این نوع پست می گوید: «جمله های پراکنده ای که در ذهنم غوطه ورند را می نویسم و بعد توقع دارم هر چیزی را که خودم از این جمله ها برداشت می کنم بقیه هم برداشت کنند.»
****ماهنامه منتشر می کند تا به خودش بگوید :«به کجا چنین شتابان؟»
*****میلی به انتشار پست های داستانی رئال ندارد ولی با انتشار سریالی «رادیو هدرستان» و « ماجراهای آقای هدر زاده» انتقاد اجتماعی و سیاسی می کند.
دست انداز در پستی با عنوان : کتابخانه هایی که کتابخوان ها را فراری می دهند و مردم را کتابخوان نمی کنند! پیشنهاد هایی برای جذب مخاطب به کتابخانه ها می دهد.
وقتی از چیزی خوشم می آید،حاضرم برای نشرش هر کاری بکنم. کتابهایی که اینجا معرفی می کنم اون هایی هستند که موقع خواندنشون توجهم حسابی جلب شده و متوجه گذر زمان نشدم.
باور کنید:یه جوری محو این داستان ها می شم که زندگی با همه ی مشکلاتش رو فراموش می کنم.
کم خوندن اصلاً مهم نیست،پیوسته خوندنه که خیلی خوبه./پارگراف های خوب و جالب کتابهایی که می خوانید را حفظ کرده و یا یادداشت برداری کنید و برای دوستان و اطرافتانتان بخوانید./اگر می خواهید فردی را به کتاب خواندن علاقمند کنید هر کتابی را به او معرفی نکنید.معرفی یک کتاب بد و دور از سلیقه و علاقه آن فرد،یعنی دور کردن او از مطالعه تا روزی که زنده است.
من اگر کتابهایی که سال پیش از نمایشگاه کتاب خریدم را نخوانده باشم خودم را جریمه می کنم و حتی اگر از اشتیاق و عطشِ به نمایشگاه رفتن هلاک شوم به نمایشگاه نمی روم.من با این روش خودم را تربیت می کنم.
یادم نمیاد پدر یا مادرم یا حتی کسی از بستگانم علاقه ای به کتاب خواندن و نوشتن داشته باشه .ولی من از همون بچگی هر چی پول گیرم میومد رو می دادم برای کتاب.ولی خُب الان خدا رو شکر یکی از برادرام هم اهل مطالعه هست و یکی از خواهرام کم و بیش و فرزندان خودمم از کتاب خوششون میاد ولی اگر بازی و فضای مجازی بذاره.
والّا دروغ چرا ؟من از قرض دادن کتاب سخت پشیمونم..........مردونه با همه این حرفا هنوزم کتابامو قرض می دم.
کتابهای معرفی شده:
به علت اهمیت انتقال سریع اطلاعات یکی از آفات موجود در شبکه های اجتماعی اشکالاتی است که سهوا یا به علت توجه کمتر در نوشتار دیده می شود. در نوشته های دست اندازی این اشتباهات کمتر رخ می دهد.
معرفی افراد در پست ها یا کامنت ها علاوه بر این که سلیقه ی مطالعاتی فرد را نشان می دهد بهانه ای هم می شود تا دیگران به چنین نوشتار یا هنری مراجعه کنند یا آستین بالا زده و خودشان معرف شخصیتهای دیگر شوند .در ذیل نام تعدادی از افراد اشاره شده می آید.
از مدرسه بی فایده تر هیچ مکانی نیست
بیهودهتر از مدرسه جایی به جهان نیست
چون مدرسهها بیشتر از حد نیازند،
تعطیل شود مدرسه تا بانک بسازند
تعطیل شود مدرسه تا بچه مردم
ایمن بشود از خطر مدرک دیپلم
تا وارهد از نکبت علم و گچ و تخته
مانوس شود نسل جوان با چک و سفته
آن روز که شد مدرسه کم، بانک فراوان
شد نسل جوان راهی بازار و خیابان
آزاد شد از محبس تعلیم و تعلم
از نمره و کنکور و گرفتاری دیپلم
در کوچه و بازار پس از یک دو سه هفته
کیفش شده انبار دلار و چک و سفته
کیفی که در آن دفتر و خودکار و کتاب است
آویخته از هر که شود، بار عذاب است
کیفی که به جز مدرسه و خانه نرفته
کیفی که شبی در هتلی شیک نخفته
وقتی که پر پول شود، کِیف کند کیف
بیدردسر مدرسه و نمره و تکلیف
ای مدرسه ویران شوی، ای درس بمیری!
تا بیخودی از نسل جوان وقت نگیری
در رونق بازار به دانش چه نیازی؟
تا بانک و پاساژ هست، چرا مدرسه سازی؟
این شهر پر از بانک و پاساژ است، چه عالی
بازار پر از جمعیت و مدرسه خالی
ما اهل سخنرانی و مردان شعاریم
در ساختن مدرسهها پول نداریم
من معتقدم بانک و پاساژ راه نجات است
چون بانک و پاساژ، منشا خیر و برکات است
تا توسن این توسعه با باد بتازد
ویرانه کند مدرسه را، بانک بسازد
بیدار شو ای نسل جوان! نور دو دیده!
از مدرسهها هیچکسی خیر ندیده
ای وای بر آن کس که سرش توی کتاب است
پرونده آینده او نقش بر آب است
هشدار که از هرچه کتاب است، بپرهیز
از دانش و آگاهی و تحقیق و ادب، نیز
دلال شو! این است فقط راه سعادت
با جیب پر از پول ز کس بیم مبادت
(«آذر یزدی دعا می کند که خدا بچه ها را زیاد کند تا کتابهای او را بخوانند...ولی خدا بچه های فوتبالیست را زیاد می کند نه بچه های کتاب خوان را!»)
یکی از ویژگی های معرفی فیلم دست انداز این است که محصولات هالیوود در آن نیست.
اگر چه خود را درونگرا می داند ولی ادب نوشتن و پاسخگوئی به خواننده اش می رساند که با فردی اجتماعی روبرو هستیم که در بسیار موارد موضوع را با احترام به مخاطب و شکسته نفسی پیوند می زند.
به بهانه ی نا امن بودن فضای مجازی از ذکر نشانی یا درج تصویرش سرباز می زند در حالی که بسیاری از ویژگی ها را در پست یا کامنت ها لو داده است.(راههای فراوانی برای دور زدن این تحریم های ظالمانه وجود دارد که اهل بصیرت بر آن واقفند!)
دست انداز در سن حدود 20 سالگی در زمان دانشجوئی ازدواج کرده و دو پسر دارد.اگر چه بر عکس ما خیلی میانبر ها را در زندگی زده است ،دنبال هدف زندگیش بوده و وقت تلف نکرده ولی در جاهائی هم با ما اشتراک عقیده دارد:
جدیدا دست انداز با هشتکی به نام :«اینا رو بخون» سعی در افزایش خوانش برخی پست های ویرگولی دارد:
با تمام ایرادات ،مدیوم ویرگول مدیوم محبوب دست اندازه .
علی عبد الملکی از زبون دست انداز به ویرگول میگه:
آروم توی قلبم نشستی
ای مهربون مرسی که هستی
ای جان که چشماتو به جز من
رو هر کی خاطر خواته بستی
مرسی که هستی
من مطمئنم
اونی که دل میگه هستی
با مهربونیت
مرزی که بین قلبمون بودُ شکستی
مرسی که هستی
دنیای منی تو ...
نفس خودمی
دنیای منی...
همه کس خودمی
http://vrgl.ir/DeDZY