«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
کتابخانه هایی که کتابخوان ها را فراری می دهند و مردم را کتابخوان نمی کنند!
این مطلب صرفاً به حکم«به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»نوشته شد.وگرنه همین که تیتر مطلبی در مورد کتاب باشد،فاتحه اش خوانده است چه برسد به این که خواندن آن نیز شش دقیقه طول بکشد!
میانه ای با کتابخانه دارید یا خیر؟آیا از کسانی هستید که ترجیح می دهند به جای اینکه کتابی را بخرند،آن را از کتابخانه به امانت بگیرند؟بنده به چهار تا از کتابخانه های کرج تردد داشته و هنوزم کم و بیش دارم.این مطلب برگرفته از تجربه تردد به همین کتابخانه هاست.متاسفانه چیزی که باید بگویم این است که یکی از عواملی که مردم کشورمان کتابخوان نیستند،همین کتابخانه ها و گردانندگان خواب آلود و بی سلیقه آنها هستند.کتابخانه هایی که به جای اینکه مردم را جذب کنند،فراری می دهند.همان طور که کتابخوانی آخرین اولویت ها را در جامعه دارد،کتابخانه ها هم از لحاظ نحوه اداره در بدترین وضعیت هستند.گویا تنها چیزی که برای کتابخانه ها مهم است باز و بسته شدن آنها راس یک ساعت معین است و بس.
فکر می کنم یکی از علت هایی که مردم ما کتابخوان نیستند بی حالی و بی رمقی کتابخانه هاست.کتابخانه هایی که به جای جذب کتابخوان ها و مخصوصا جذب مردم به کتاب،آنها را فراری می دهند.در زیر به چند مورد اشاره می کنم که فکر می کنم اگر روی آنها بیشتر کار کرده بودیم،الان مردم ما خیلی کتابخوانتر از امروز بودند. مخصوصاً مردمی که برای کتاب نخواندن،گرانی آن را بهانه می کنند،و در این اوضاع و احوال اقتصادی چه بهانه ای از این قابل قبول تر.
- معماری:کتابخانه ها بایستی دارای یک معماری دلربا و جذّاب باشند.چه معماری بخش خارجی و چه معماری بخش داخلی.
- توجه بیشتر به کودکان و نوجوانان:با توجه و سرمایه گذاری بیشتر روی کودکان و نوجوانان،به راحتی می توان آمار کتابخوانی ایرنیان آینده را رونق بخشید.می توان با کمی خلاقیت بخش آنها را از بخش بزرگسالان جدا و از رنگ های بسیار شادتر و جذّابتر استفاده کرد.در کنار کتاب،چند اسباب بازی و وسیله سرگرمی نیز برای آنها به کارگرفت و آنها را به محیط کتابخانه و کتاب علاقمند کرد.
- نور:استفاده از نور کافی.نمی دانم چرا برخی از کتابخانه ها در میانه روز نیز مانند ماتمکده می مانند.چقدر خوب می شد از احداث کتابخانه ها در زیر زمین،دست بر می داشتیم.به دلیل نور خیلی کم و نمور بودن که نه برای نگهداری کتابها خوب است و نه برای نگهداری کتابخوان ها!
- رنگ:رنگ های به کار رفته در کتابخانه بایستی دلپذیر باشند.از رنگ درب ورود گرفته تا رنگ در و دیوار کتابخانه ها.درب یکی از کتابخانه هایی که می روم زنگ زده است.هر بار که چشمم به درب ورود می خورد حالم بدجور گرفته می شود.
- تبلیغ:همه ما بی گمان تا حالا چند بار تبلیغ استفاده از هتل های لوکس و مجلّل را در اقصی نقاط کشور را از تلویزیون و دیگر رسانه ها دیده ایم.امّا هیچ یک از ما تاکنون شاهد آن نبوده ایم که تبلیغی از این رسانه ها پخش شود که در آن مردم را برای استفاده از کتابخانه ای زیبا دعوت کرده باشند.
- شور و شعور:دعوت از چهره های مشهورِ کتابخوان و متواضع برای حضور در کتابخانه ها و استفاده از محبوبیت آنها برای جذب مردم به کتابخوانی.
- مسابقه:مردم ما از حضور در مسابقه ها لذّت می برند.چقدر خوب است اگر با برگزاری مسابقات جذّاب کتابخوانی از سوی کتابخانه ها مردم را به کتاب جذب کنیم و علاقه آنها را از مسابقه های واهی به مسابقه های پر فایده،تغییر دهیم.
- چیدمان:طبقه بندی کتابها و چیدمان آنها بایستی با توجه به میزان علاقه افراد و عناوین کتابها باشد.مثلاً طبقات کتابهای تخصصی را در ورودی کتابخانه قرار نمی دهند.چیدن کتابها نیز مستلزم داشتن خلاقیت و سلیقه است که متاسفانه کمتر مشاهده می شود.
- گشادی:ای کاش روزی برسد که همه کتابخانه ها از این صفت برخوردار شوند.گاهی راهروهای کتابخانه ها اینقدر تنگ و تاریک است که هنگامی که یک نفر در راهرو است،نفر دیگری نمی تواند از آنجا عبور کند.نمی دانم چرا از ایران به این پهناوری،به کتابخانه ها همین قدر زمین رسیده است!
- کارکنان:کسانی که در کتابخانه به کار گمارده می شوند بایستی علاوه بر برخوردای از اخلاق خوب و برخورد خوش با مخاطب،خودشان نیز کتابخوان باشند.یک پیرمرد عصبانی و کم حوصله یا دختر جوانی که تمام دغدغه اش به هم نخوردن آرایشش و وقت گذراندن با چیپس و پفک و تنقلات است،به درد کتابخانه نمی خورد.معتادی که برای جور کردن پول مواد مجبور است از کتابهای ارزشمند و کمیاب کتابخانه مایه بگذارد(!) ،حتی اگر روزی دو هزار صفحه کتاب بخواند و با همه کتابهای منتشر شده در دنیا آشنایی داشته باشد به درد کار در کتابخانه نمی خورد. کسی که در کتابخانه کار می کند بایستی علاوه بر کتابخوان بودن،یک فرد شریف،علاقمند و مشتاق نیز باشد و اینقدر با کتابها آشنایی داشته باشد که بتواند در صورت درخواست مراجعه کنندگان مبنی بر راهنمایی،در هر زمینه ای چند کتاب خوب را معرفی کند.به تصویر زیر نگاه کنید.یکی از کتابخانه هایی که می روم یک همچون مسئولی دارد.جرات نمی کنی یک سوال کوچک از او بپرسی.ولی بازم دوستش دارم چون همیشه در حال مطالعه است!
- نرم افزار:سیستم نرم افزاری موجود در کتابخانه ها که به دلیل تنبلی گردانندگان آن در ثبت ورود و خروج کتابها به روز نیست.آنچه نرم افزار نشان می دهد با آنچه در طبقات کتابخانه می گذرد،مغایرت دارد.بنده بارها کتابی را جستجو کرده ام و نرم افزار جواب داده که کتاب در کتابخانه موجود است ولی وقتی طبق آدرس،برای برداشتن کتاب رفته ام،کتاب در محلّی که باید باشد نبوده است.بعد که علت را پرسیدم جز جواب سربالا چیزی نشنیدم.
- کنترل:سلامت جسمی کتابهایی که به امانت برده می شوند در هنگام برگرداندن کتاب،کنترل نمی شود و همین می شود که کتابی را از کتابخانه می گیریم و به صفحه های حیاتی(!)که می رسیم،ورقه ها را نمی یابیم و چاره ای نمی ماند جز سر دادن فریاد واحسرتا.البته این بند با خوشبینی نوشته شده است و با این فرض که حذف ورقه های برخی از کتب،به صورت عمدی نیست!
- تنگ نظری:گاهی کتابی که در کتابخانه موجود است را به مخاطب تحویل نمی دهند به این عنوان که نامه آمده که این کتاب را تحویل ندهیم.می پرسم:«چرا؟»مثلاً جواب می شنوم که:«چون مترجم کتاب جز... بوده و از کشور فرار کرده است.»نمی دانم چرا اگر این آدم مجرم فراری،تنها یک کار مفید در کارنامه داشته باشد و آن هم ترجمه عالی یک کتاب خوب باشد،مردم حق استفاده از آن را ندارند؟!شاید احتمال می دهند که هر کس آن کتاب را بخواند ترغیب می شود به اینکه مانند مترجم کتاب،به یک مجرم فراری تبدیل شود!
- موارد دیگری نیز مانده که به شدت از حوصله این مطلب و شما خارج است.
همیشه به کار در دو مکان غبطه خورده ام.یکی کار در کتابخانه و دیگری کار در مدرسه.
اگر یک هزارم از پول نفتی که برای ورزش فوتبال هزینه کردیم را برای کتابخانه های کشورمان هزینه کرده بودیم،بدون تردید الان فوتبالیست های قابل افتخارتری داشتیم و چه بسا کشوری به مراتب قابل افتخارتر!
مطلب قبلیم:
از شما دعوت می کنم،بهترین های سال نود و هفت دوست عزیزمان آقای«علی خالقی»که چند ساعت پیش با هشتگ های«بهترین های سال نود و هفت من»و«حال خوبتو با من تقسیم کن»منتشر شد و تا الان استقبال خیلی خوبی از آن شده را حتماً بخوانید:
حُسن ختام:
مطلبی دیگر از این انتشارات
۷ نکته مهم در چاپ کتاب زندگینامه
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه و نقد کتاب «نفحات نفت» نوشتۀ رضا امیرخانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
در خودکشی موفق شوید!